رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران

چستر آلن آرتور، بیست و یکمین رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا
 

علیرضا طاهری

 امید ایرانیان به یاری آمریکا، برای رهایی از چنگال آنچه «روس منحوس» و «انگلیس ابلیس» خوانده می‌شد، با آغاز کار دفترهای نمایندگی دیپلماتیک ایران و آمریکا در پایتخت‌های این دو کشور، روز به روز پررنگ‌تر می‌شود تا جایی که حاجی حسینقلی‌خان معین اوزاره، معروف به «حاجی واشینگتن» در راپرتی به وزارت خارجه دربار قاجار می‌نویسد:

« اگر ملاحظه صرفه می‌کنید، سفارت برلن و وینه، لندن و پاریس را موقوف کنید و سفارت ینگی دنیا را موقوف نکنید. و دوستی این مملکت را فوزی عظیم بشمارید...»

در این نای دوستی و مهر این «فوز عظیم» چنان دمیده می‌شود که به گفته «میرزا سعید خان موتمن الملک1»، وزیر خارجه ایران، به فرستاده دولت آمریکا، ناصرالدین‌شاه، «اگر بیم تلاطم دریا از میان برود»، خواستار سفری به ینگی دنیاست.

با این حال، این راه مهر، گاه، دست‌اندازهایی نیز داشت. «علی پاشا صالح»، برادر اللهیار صالح، یکی از سفیران آینده ایران در آمریکا و نیز برادر «جهانشاه صالح»، وزیر و جراح نامدار دوران پادشاهی محمدرضا پهلوی، که خود در سفارت آمریکا در تهران خدمت می‌کرد، در کتاب «پیوندهای فرهنگی ایران و آمریکا» از نخستین درگیری میان واشینگتن و تهران خبر می‌دهد. درگیری تندی که «اس.جی. دبلیو بنجامین»2، نخستین نماینده رسمی واشینگتن در ایران، شخصاً در آن حضور داشت:

در دوازدهم ژوان ۱۸۸۴ میلادی، بنجامین و دخترش با درشکه به محل ییلاقی خود در شمیران می‌رفته‌اند. طبق معمول، از جهت ضرورت، و هم برای نمایش، دو نفر سوار جلو درشکه حرکت می‌کنند. سایر سفارتخانه‌ها از چهار تا هشت سوار داشته‌اند. به قهوه‌خانه نیمه راه که می‌رسند چندین کالسکه را می‌بینند که در سایه درخت‌ها، کنار جاده پشت سر هم ایستاده است.

چون بیشتر اوقات چندین درشکه یا کالسکه در آن مکان برای رفع خستگی و صرف چای و غلیان توقف می‌کرده، بنجامین فکر نمی‌کند احتیاطی لازم است.

ناگهان یک عده سواره نظام از زیر سایه درختان بیرون آمده و به دو نفر جلودار بنجامین حمله‌ور می‌شوند. جلوداران فریاد برمی‌آورند که سفیر آمریکا توی درشکه است.

در این اثناء بنجامین متوجه می‌شود که گارد سلطنتی است، و حرم سلطنتی در آن جا متوقف است. در این گونه موارد فقط سفراء و خانواده آنها، اجازه عبور داشته‌اند.

برای جلوگیری از وقوع قتل، بنجامین می‌گوید درشکه را نگاه دارند. سربازان به توضیحات جلوداران توجه نمی‌کنند. درشکه را محاصره می‌کنند. اسلحه می‌کشند. درشکه‌چی و اسب‌ها را می‌زنند. راننده بی‌باک و زبردست، خوشبختانه، وزیر مختار و دخترش را از ورطه خطر به سلامت به در می‌برد.

یکی از خانم‌ها که ریاست حرم را داشته است، خواجه خود را می‌فرستد که درشکه بنجامین را از میان سربازان رد کند. ولی وقتی می‌رسد که جلوداران و درشکه و اسب‌ها مورد ضرب قرار گرفته و دست یکی از آدم‌ها شکسته بوده است...»

* تهران از واشینگتن پوزش می‌خواهد

علی پاشا صالح که خود زمانی از کارمندان سفارت واشینگتن در تهران بود، می‌افزاید:

«روز دوم این پیشامد، (اس. جی. بنجامین) یادداشتی به وزارت خارجه می‌فرستد و پیغام می‌دهد که هر گاه ترضیه خواسته نشود، پس از سی و شش ساعت پرچم سفارت را پایین خواهند آورد. ساعت یازده پیش از ظهر روز سوم، صنیع‌الدوله که از وزراء برجسته بوده به سفارت آمده و تأثر خاطر شاهانه را ابلاغ می‌نماید. بعد از ظهر، نامه استمالت از وزارت امور خارجه می‌رسد و تقاضا می‌شود که بامداد روز بعد منشی ایرانی سفارت، با درشکه‌چی و جلوداران به سلطنت‌آباد، مقر تابستانی شاه بروند. در آن جا رئیس تشریفات سلطنتی حکم می‌کند سربازان و نایب گارد را شلاق بزنند. منشی مانع می‌شود. سروانی که فرمانده گارد بوده بعد از ظهر همان روز به سفارت می‌آید و به طرز خوشی از رفتار شتاب‌زده گارد پوزش می‌خواهد. دو روز دیگر بنجامین به وزارت امور خارجه می‌رود و سپاسگذاری می‌کند. پس آن گه بشد روزگاری دراز، همه عهدها تازه کردند باز»

جانشین فرستاده بنجامین، «فردریک .اچ. وینستن3» نیز درگیری مشابهی را تجربه می‌کند که از چند و چون، و چگونگی رفع آن، خبر چندانی نداریم.

محمدحسن خان صنیع‌الدوله بتاریخ دوشنبه چهاردهم رجب ۱۳۰۳ درباره این درگیری مهتران امین‌السلطان، صدر اعظم وقت، با کارمندان دفتر نمایندگی آمریکا در تهران می‌نویسد:

«پریروز، مهترهای امین‌السلطان با آدم‌های سفیر ینگی دنیا دعوا کرده، داخل سفارت شده بودند. خیلی وقاحت کرده .... سفیر می‌خواهد بیرق را انداخته، بروند....»

صنیع‌الدوله ، چند روزی پیش از این درگیری، درباره فرستاده جدید آمریکا به ایران، در تاریخ ۲۸ جمادی‌الثانی ۱۳۰۳ نوشته بود: «یک ساعت بعد از ظهر به سفارت ینگه دنیا رفتم تا با ایلچی تازه رسیده اتااونی رسماً دیدار کنم. ایلچی مردی‌است شصت ساله، پسرش هم همراهش آمده ، فرانسه هیچ نمی‌داند. آدم معقولی به نظرم آمد. اگر چه حاکم رشت به شاه نوشته بود دیوانه است ....!»

* آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران

دراین گیرو دار، ایران و آمریکا به گفت‌وگوهای اقتصادی و بازرگانی می‌نشینند. گفت‌وگوهایی که هر بار با مداخله مستقیم و غیرمستقیم فرستادگان دو امپراطوری بزرگ استعمارگر، بریتانیا و روسیه، نقش بر آب می‌شود. از جمله مهم‌ترین این گفت‌وگوها در زمینه ایجاد راه آهن در ایران است.

صنیع‌الدوله (اعتمادالسلطنه بعدی)، دولتمدار بلندپایه دربار ناصرالدین‌شاه در روزنگار خاطراتش ، به تاریخ جمعه اول رمضان ۱۳۰۳ از همین قرار و مدار یاد کرده است: «شنیدم قرارنامه راه آهن مابین دولت ایران و وزیر مختار ینگی دنیا، بسته شده و مشیرالدوله (وزیر خارجه) در نوشتن این قرارنامه، یکصد هزار تومان مداخل کرده ....»

یکصد هزار تومان مداخل ، در روزگاری که هفت هزار یا هفت ریال، به یک دلار می‌ارزید.... در روزگاری که اجاره ساختمان پنج طبقه اقامتگاه و دفتر کار وزیر مختار ایران در واشینگتن، ماهانه اندکی بیش از دویست دلار بود!

محمد حسن خان صنیع‌الدوله چهار روز بعد، بدون ابراز تأسف از محروم شدن ایران از راه آهن، و بدون هیچ گونه توضیحی، از ابطال این قرارداد می‌نویسد: «معاهده راه آهن که با ایلچی ینگی دنیا بسته بودند و مشیرالدوله می‌خواست صد هزار تومان مداخل کند، پنجاه هزار او را به امین‌السلطان (صدر اعظم یا نخست‌وزیر) وعده داده بود، به هم خورد و باطل شد. خیلی باید از این فقره وزیر خارجه دلتنگ باشد که ضرر بزرگی به او خورده....»

برای این سیاستمدار کارکشته و فرانسوی‌دان (که البته اتازونی را اتائونی می‌خواند) قصه از دست رفتن مداخل مشیرالدوله، قصه‌ای گفتنی‌تر است تا قصه ناکام ماندن آمریکایی‌ها در کشیدن نخستین خط آهن در ایران. به رغم این ناکامی، آمریکا همچنان می‌کوشید تا در همراهیش با ایران در شاهراه مهر، جای پایی در منابع طبیعی ایران زمین بیابد، منابعی که قرن‌ها قرن عاطل مانده بود.

* سفیر آمریکا به سلطان صاحبقران رهنمود می‌دهد

شهرزاد: «.... و اما ای ملک جوانبخت، بلاد پارس و ینگی دنیا در راه مهر، پیش می‌رفتند. در حالی که وزیر مقیم ینگه دنیاییان در بلاد پارس، با اهتمام هر چه تمام‌تر سعی در تنویر افکار سلطان صاحبقران داشت، فی‌الجمله در مقوله معدنیات.....»

سلطان صاحبقران، خاقان بن خاقان، مسحور رهنمودهای «وزیر مقیم» یا فرستاده آمریکا به تهران، به مخبرالدوله، دولتمدار ایرانی می‌نویسد:
«مخبرالدوله! این مراسله وزیر مقیم را خواندیم. همه را صحیح و پاکیزه و از روی کمال دولتخواهی و خیرخواهی نوشته است.
جواب مختصر او این است که شما به او برسانید و قرارش را بدهید: آمدن یک نفر مهندس برای گشتن و دیدن معادن و غیره در ایران لازم است. و این مهندس هر چه زودتر بیاید بهتر است. و از این جا اطلاعات موجوده به او داده خواهد شد و بلدها و اسباب کاررش هم حاضر خواهد شد که برود و مأموریت و مقصود خود را حاصل نماید.»

پادشاه قاجار به خیرخواهی ادوارد اسپنسر پرات4 که از ۱۸۸۶ تا ۱۸۹۱ سمت وزیر مقیمی ینگی دنیا یا ایالات متحده آمریکا در ایران را به عهده داشت، چندان اطمینان داشت که ترجیح می‌داد با او دیدارهای خصوصی و محرمانه داشته باشد.

در یادداشتی که محمدحسن خان صنیع‌الدوله، دولتمدار با نفوذ دربار قاجار، احتمالاً با ابرویی بالا انداخته، به تاریخ یکشنبه دوم ربیع الاول ۱۳۰۴ هجری قمری، چهار روز پس از شرفیابی فرستاده آمریکا به حضور سلطان صاحبقران، یادآوری می‌کند که ایلچی ینگه دنیا محرمانه به حضور شاه رفته بوده است....

این رسم دیدارهای محرمانه و خصوصی پادشاهان ایران با فرستادگان دولت‌های قدرتمند خارجی (حتی دور از چشم و گوش نخست‌وزیر و وزیر خارجه) تا آخرین ماه‌های پادشاهی در ایران بر جای ماند. در این دیدارهای محرمانه و خصوصی چه می‌گذشت؟ هیچ کس به درستی نمی‌داند. در حالی که بر پایه راپرت یا گزارش حاجی حسینقلی خان معین‌الوزاره (حاجی واشینگتن) نخستین وزیر مختار ایران در آمریکا، گردش سیاست و دیپلماسی در حوزه مأموریت او یکسره دیگر بود. به گفته او، حتی «مسطر پرزیدنت» یا «آقا رئیس»، رئیس جمهوری آمریکا نیز نمی‌توانست با کسی دیدار خصوصی و محرمانه داشته باشد: «رئیس این مملکت با احدی نمی‌تواند خلوت کند. و حرف از هیچ سفیر و وزیری به تنهایی نمی‌تواند بشنود. و تمام سفرا مجبور هستند که مطلب خود را به وزیر امور خارجه بگویند و وزیر امور خارجه را در این مملکت «مسطر سکرتری» می‌گویند....»

از سوی دیگر، آمریکایی‌ها در خلوت و در نهایت احتیاط به ایرانیان یادآور می‌شدند که چه گونه حقوقشان پامال قدرتمداری دو نیروی استعمارگر بریتانیا و روسیه شده است، و بر ایرانیان است که این حقوق از دست رفته را بازیابند.

این همدردی‌ها، همچنان که گفتیم، مخبرالدوله ، وزیر علوم و تجارت و معدن، را بر آن داشت که برای پیشرفت ایران از «ادوارد اسپنسر پرات» سومین وزیر مختار آمریکا در تهران، رسماً رهنمود و اندرز یا به نوشته خود «پرات»، «نصیحت»، بخواهد.

ادوارد اسپنسر پرات در پاسخ وزیر ایرانی نوشت:

«اهل امریک با خیالات تازه هستند. و چون طبیعتاً غیرت و ادراک اختراعی دارند، می‌توانند هر امری که باشد اجرا نمایند... اهل امریک بنظر من بسیار مناسب است برای کار در ایران.
دولت چین که از قدیمی‌ترین و خود دارترین دول دنیاست، بعد از امتحانات، اخراجات زیاد، آخرالامر بر این شد که متخصص و چرخ آلات کار برای معادن طلا که در چیپو است از کالیفرنیا بیاورد.
بلکه لازم نباشد که عرض کنم و اشاره نمایم که چطور اول راه‌های آهن بزرگ را در روسیه، اهل امریک ساخته و چطور راه آهن شمال و مرکز مکسیک را ساخته و تا حالا کار می‌کنند.... و چطور تجارت حالیه ژاپن کار آنهاست.....»

* ایران بدون راه آهن پیش نخواهد رفت

ادوارد اسپنسر پرات، البته پی در پی یادآوری می‌کند که آمریکا در تلاش‌های برون مرزیش با مخالفت‌های بریتانیا یا به گفته خود او «مجاهده و مقابله انگلیس» روبه‌رو بوده است.

وزیر مختار آمریکا، مقیم دربار سلطان صاحبقران، سپس، استخدام بی‌درنگ چند آمریکایی مهندس معدن را برای پیشرفت ایران، لازم می‌داند. و آنگاه تأکید می‌کند که ایران بدون راه آهن و بانک ملی هرگز پیش نخواهد رفت:

«.... به جهت ترقی کامل، راه آهن هم لازم است. ایضاً بانک ملی. با وجود مدت کمی که در ایران هستم، بر من واضح شد که برای ترقی ایران واسطه و پول امریک مناسب‌تر از واسطه دیگری است. چون بی‌شبهه است که دولت من هرگز میل ندارد مداخله در امور دول خارجه کند (که) هم دلیل پولتیکی دارد که امریک برای این امر مناسب‌تر است........

« همین قدر که ترقی کارهای معدنی برای ایران لازم است. ترقی فلاحت هم لازم است. در این روزها دولت روس در آسیای مرکزی برای ترقی زراعت پنبه اقدام زیاد می‌نماید و برای اینکه نتیجه خوبی ببخشد، از امریک هم تخم، هم زارع و هم فلاح پنبه آورده است.
یقین است که دولت ایران اگر بهمین وضع رفتار نماید و به عمل پنبه ترقی دهد، در زمان اندکی می‌توان جنس پنبه بافته که حالا از خارج به قیمت گران می‌خرد، خودش بسازد و به خارجه بفروشد....

«ایضاً به خیال من آسان است در جنوب ایران نیشکر، مثل ایام قدیم به عمل آورده شود. و عمل تنباکو را هم باید ترقی داد و تخم اجناس مختلف را باید از امریک آورد.....»

شکوه دربار ایران از دیدگاه سفیر آمریکا*

«ادوارد اسپنسر پرات» در حالی به سران ایران «نصیحت» می‌کند و رهنمود و درباره روش‌های پیشرفت داد سخن می‌دهد که خاطره «شرفیابی» با شکوه سلفش، «سمیوئل گرین بنجامین» به «حضور» سلطان صاحبقران را به یاد دارد. ایرانیان برای فرستاده آمریکا سنگ تمام گذاشته بودند. نخستین فرستاده آمریکا در این زمینه نوشته بود:

«کالسکه‌ای شش اسبه از طرف اعلی‌حضرت آوردند، روی هر اسبی یک کالسکه‌چی نشسته بود.... به مجرد ورود به کاخ سلطنتی، غرش رعد آسای توپی که به احترام آمریکا شلیک کردند، در سراسر شهر شنیده شد. 

از پلگان با شکوهی بالا رفتیم. دیوارها با تابلوهای اساتید اروپایی آراسته شده بود. وارد تالار وسیعی شدیم که تأثیر عظیمی بر روح بیننده داشت... اعلی‌حضرت در قسمت بالای تالار ایستاده بودند. پس از کرنشی کوتاه، پیش رفتم. اشاره فرمودند که جلوتر بیا... جلوتر رفتم و خطابه خود را ایراد نمودم. شاه به دقت گوش می‌داد و با اینکه فرانسه را می‌فهمید، مترجم ترجمه می‌نمود.

در پاسخ من، اعلی‌حضرت از گشایش سفارت (آمریکا) ابراز خشنودی نمودند و اظهار داشتند: توسعه مناسبات سیاسی بین دو ملت، به نفع هر دو کشور است.  سپس پرسیدند: آیا سفارت آمریکا در تهران به طور موقت یا دائم خواهد بود؟ عرض کردم دلائلی هست که تصور می‌رود به طور دائم سفارت باقی بماند. با مؤکدترین طرزی، شاه از من خواست به دولت متبوعه خود گزارش دهم که دولت ایران علاقه‌مند است سفارت آمریکا در پایتخت ایران همیشه پا بر جا بماند.»

سمیوئل گرین بنجامین، نخستین فرستاده دیپلماتیک آمریکا به ایران، ای بسا به خواب هم نمی‌دید که در سال ۱۹۸۰ برابر با ۱۳۵۸، با حمله گروهی به نام «دانشجویان پیرو خط امام» به سفارت واشینگتن در تهران و گروگان شدن دیپلمات‌های آمریکایی، رابطه دنیای نو با ایران‌زمین کهنسال، یکسره قطع خواهد شد.

*نسیم دموکراسی از آمریکا به سوی ایران می‌وزد

پابپای این همدلی و هماوازی‌ها، آمریکاییان، همچنان، با احتیاط هر چه تمام‌تر، ایرانیان را با اندیشه‌های نوین آزادی‌خواهانه آشنا می‌کنند.

همزمان، حاجی حسینقلی‌خان، نخستین وزیر مختار ایران در واشینگتن در راپرت‌های محرمانه‌ای که برای امین‌السلطان، صدر اعظم ناصرالدین‌شاه می‌نویسد، گاه از مفاهیمی یاد می‌کند که اگر باد خبر آنها را به گوش سلطان صاحبقران می‌رساند، دودمان حاجی واشینگتن را بر باد می‌داد.

حاجی واشینگتن، در راپرتی، در ستایش روش حکومت در آمریکا، از پاسخگو بودن «مسطر سکرتری» و «مسطر پرزیدنت» که در حاشیه همین راپرت به ترتیب، «آقا میرزا» و «آقا رئیس» خوانده شده‌اند، قلم‌فرسایی می‌کند.

«.... القاب و مناصب در مملکت جمهوری نیست، خود رئیس را مسطر پرزیدنت می‌نامند و یک شخص نمی‌تواند به مقصود و خیال خودش کار کند. و رئیس نمی‌تواند یک خلال تعارف قبول کند. اگر تعارف قبول کند از او مؤاخذه می‌شود و همین رئیس حالیه تا سه ماه دیگر در معرض امتحان درمی‌آید و اگر پسند مردم نشد، دیگری جای او می‌نشیند. یعنی مردم دیگری را انتخاب می‌کنند....»

شهرزاد: «و اما ای ملک جوانبخت، حاجی حسینقلی خان بی‌راه نگفته بود. سه ماه بعد، آحاد اهالی امریک به پای صندوق‌های رأی رفتند و مسطر پرزیدنت یا آقا رئیس جدیدی را در کاخ سفید نشاندند.....»

*«حاجی حسینقلی دیوانه» برکنار می‌شود

اما آنچه حاجی حسینقلی‌خان پیش‌بینی نمی‌کرد، برکناری او از وزیر مختاری ایران در همان سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود.

حاجی حسینقلی‌خان همچنان که خود در گزارش‌هایش بارها نوشته بود، دوره یک ساله برای مأموریت در واشینگتن را بسنده نمی‌دانست و همواره در آرزوی تمدید آن بود. آرزویی محال....

محمدحسن خان اعتمادالسلطنه که همراه ناصرالدین‌شاه به پاریس سفر کرده بود، در روزنگار خاطراتش، به تاریخ دهم ذیحجه ۱۳۰۶، از پایان مأموریت حاجی واشینگتن آگاه‌مان می‌کند. از نوشته اعتمادالسلطنه به روشنی برمی‌آید که حاجی واشینگتن، به دلایلی که معلوم نمی‌کند، برکنار شده است. همزمان بوی دشمنی با حاجی واشینگتن را از این نوشته اعتمادالسلطنه می‌توان حس کرد:

«حاج حسینقلی خان دیوانه که از ینگی دنیا او را بیرون کردند و هنوز به شاه مشتبه است این کار، مأمور است که بارهای شاه را از راه مارسیل به تهران برساند....»

..... که منظور صنیع الدوله (اعتمادالسلطنه) فرانسوی‌دان از «مارسیل» ، بندر «مارسی» در جنوب فرانسه است. اعتمادالسلطنه در یادداشت روز جمعه ، دهم محرم ۱۳۰۷ در تفلیس، مرکز گرجستان زیر فرمان تزار، نیز اشاره دیگری به حاجی واشینگتن دارد:

«حاجی حسینقلی خان دیوانه، وزیر مختار سابق ایران در ینگی دنیا، با امیرزاده سلطان ابراهیم میرزا که از پاریس با هم آمده و در اسلامبول دعوا و کتک‌کاری کردند، هر دو را در این جا دیدم....»

حاجی حسینقلی خان که فیلمی نیز با نام حاجی واشینگتن، با کارگردانی علی حاتمی درباره او ساخته شده است، از تفلیس به تهران بازگشت و به زودی لقب «صدرالسلطنه» گرفت و به وزارت فوائد عامه گماشته شد.

حاجی حسینقلی خان که در میان درباریان ساده لوح خوانده می‌شد، و گاه شعرهایی نیز می‌سرود که به گفته آشنایانش، خواندن آنها، اسباب تفریح خاطر می‌شد، در یادداشتی، با اشاره به میرزا آقا خان نوری، پدرش و دومین صدر اعظم ناصرالدین‌شاه، از خود چنین می‌گوید:+

«زمان عزل پدر ۱۰ ساله بودم. و زمان فوت پدر ۱۷ ساله. به هندوستان جنرال قنسول و در ینگی دنیا، سفیر کبیر شدم و پسر هفتم مرحوم پدرم هستم. به مکه و عتبات و مشهد مقدس به زیارت رفتم. امروز ملقب به صدرالسلطنه و وزیر فوائد عامه هستم و خانه بنده در نظامیه، روبه‌روی مسجد سپهسالار است و فرانسه و انگلیسی می‌دانم. اولادم منحصر به همین دختر است و روزگار ایران را سیاه و تباه شده می‌بینم. خدا به همه رحم کند. دنیا محل عبرت است. رفتند و ما هم می‌رویم......»

از نخستین‌ها گفتیم، پس از نخستینی دیگر نیز بگوییم. از محمدعلی بن ملا، محمد رضا محلاتی، معروف به حاج سیاح، که از او به عنوان نخستین آمریکایی ایرانی‌تبار یاد می‌شود. بخش آینده این رشته برنامه‌های ویژه، از جمله، سرگذشت این نخستین آمریکایی ایرانی‌تبار را بازتاب خواهد داد.

پی‌نوشت:

1. ناصرالدین شاه در سال ۱۲۷۵ هجری قمری پس از عزل میرزا آقاخان نوری (اعتماد الدوله، دومین صدر اعظم خود، جانشین میرزا تقی خان امیرکبیر) از تعیین صدر اعظم خودداری کرد و مسئولیت اداره کشور را در حیطه نظارت ۱۰ وزیر قرار داد: وزارتخانه‌های مالیه (دارایی)، جنگ، امور خارجه (که گاه «دفتر غربا» نیز خوانده می‌شد)، داخله، دیوان عدالت (دادگستری) صنایع و علوم، وظایف و موقوفات، مشورتخانه، تحریر فرامین و احکامات، و سرانجام وزارت تجار ممالک محروسه.
 
وزارت امور خارجه در سال ۱۲۹۰ به میرزا سعیدخان مؤتمن‌الملک انصاری سپرده شد. میرزا سعید خان هفت سال پیاپی در این مقام ماند.

2. Samuel G. W. Benjamin (1883-1885)
3. Frederick H. Winston (1885-1886)
4. Edward Spencer Pratt (1886-1891)

شرح عکس: روابط دیپلماتیک واشینگتن و تهران، نخستین بار در دوران ریاست جمهوری «چستر آرتور» بیست و یکمین رئیس جمهوری آمریکا (نوزدهم سپتامبر 1881 تا چهارم مارس 1885) برقرار شد.

+180
رأی دهید
-17

منگوله مشهدی - مشهد - ایران
ما و اونها درست از یک مقطع تاریخی کج رفتیم، اگر این کج رویها نبود، مردم ایران و آمریکا شاید امروز بهترین دوستان هم در سطوح اقتصادی و اجتماعی بودن. این به نفع هر دو ملت بود. چه روزهای درخشانی که بخاطر منفعت طلبی ها و کارشکنی های یک عده مثلا روشنفکر و سیاستمدار از هر دو ملت دریغ نشد علی الخصوص از مردم ایران. اما بهر حال صدمه ای که از آمریکایی ها به ایران وارد آمد شاید هرگز قابل قیاس با ضربه های روس و انگلیس نبوده باشه. دوست داشتم سرجیو لئونه زنده بود و فیلم روزی روزگاری در آمریکا و ایران رو میساخت...
‌چهارشنبه 16 آذر 1390 - 23:00
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
نویسندی محترم - اجازه بدهید یک نکته را ذکر کنم. اشغال سفارت آمریکا سال ۱۹۷۹ رخ داد نه ۱۹۸۰. با تشکر.
‌پنجشنبه 17 آذر 1390 - 00:28
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.