چشم ها ی نگران درسرنوشت سوخته

غم آرزوهای بر باد رفته بر دل زن جوان سنگینی می‌کند «هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید بر قربانیان اسیدپاشی چه می‌گذرد!»«لیلا» و مادرش از سوی شوهر سابق هدف اسیدپاشی قرار گرفته‌اند و داستان غم‌انگیزی دارند.ساعت 9 صبح یکشنبه 12 آبان‌ماه سال گذشته زن جوان همراه مادرش وقتی از شهرداری سرآسیاب ملارد بیرون آمدند، مرد آشنایی را پیش‌روی خود دیدند و تلخی به چهره‌شان نشست.دختر جوان با دیدن همسر سابقش گام‌هایش را تندتر کرد تا اینکه «علی» با سرعت خود را به لیلا 34 ساله رساند.مرد عصبانی از پشت سر موهای لیلا را چنگ زد که این زن ناله‌کنان مجبور به نشستن روی زمین شد و برای اینکه شوهر سابقش با مشت به سر و صورتش ضربه نزند، دستانش را روی صورتش گذاشت، غافل از اینکه سناریوی یک جنایت اسیدی کلید خواهد خورد.

علی که بارها لیلا را تهدید به مرگ و اسیدپاشی کرده بود، در برابر دیدگان حیرت‌زده رهگذران و فریادهای مادرزن سابقش در بطری نارنجی‌رنگ را باز کرد و همزمان با کشیدن موهای زن جوان سعی کرد دستانش را از جلوی صورتش بردارد. لیلا التماس می‌کرد و مادرش از همه کمک می‌خواست تا اینکه علی ظرف پر از اسید را به سمت صورت زن گریان خالی کرد.
سوزش دستان لیلا که جلوی صورتش را پوشانده بود، فریادهای این زن را در پی داشت و داماد اسیدپاش وقتی دید مادرزنش در نزدیکی وی می‌خواهد دخترش را نجات دهد، اسید را روی پاهای «صغری» پاشید. مادر و دختر روی زمین افتادند و علی که می‌دید حلقه جمعیت خشمگین تنگ‌تر می‌شود، پا به فرار گذاشت. همزمان پسر جوانی بسرعت خود را به مادر و دختر رساند و بطری آبی که در دست داشت را روی صورت و دستان لیلا ریخت و برخی از رهگذران نیز با پلیس و اورژانس تماس گرفتند. مادر و دختر مرتب «سوختم سوختم» می‌کردند تا اینکه امدادگران اورژانس آنها را سوار آمبولانس کرده و به بیمارستان شهریار کرج بردند که پزشکان با توجه به نوع سوختگی که با اسید بود، آنان را نپذیرفتند و اورژانس هر دو را به بیمارستان شهید مدنی انتقال داد.
لیلا و مادرش در این بیمارستان نیز به خاطر سوختگی با اسید و نبودن امکانات کافی پذیرش نشدند تا اینکه ساعتی طول کشید تا آنها از کرج به تهران انتقال یافته و در بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری بستری شدند.
صورت لیلا در این اسیدپاشی در امان ماند اما دو دستش، گوش و سمت چپ بدنش در این جنایت اسیدی سوخت تا جایی که پزشکان پس از اقدامات پزشکی مجبور به برداشتن لاله گوش وی شدند. مادر لیلا نیز از ناحیه هر دو پا تحت درمان قرار گرفت و زمانی که برای پیگیری پرونده اسیدپاشی به دخترش در کلانتری شهریار حاضر شد، سناریوی عجیبی را پیش‌روی خود دید. صغری در کلانتری شنید که داماد اسیدپاش وی نتوانسته از صحنه اسیدپاشی فرار کند و با ادعاهای عجیبی خود را بی‌گناه نشان داده و با سپردن وثیقه آزاد شده است.
علی در ادعاهایش به مأموران گفته بود که مادرزنش قصد داشته تا او را هدف حمله اسیدی قرار دهد و با اطلاع از این موضوع برای دفاع از خود ظرف اسید را از کیف صغری درآورده و روی آنها پاشیده است.


شکست سکوت


لیلا و مادرش پس از یک سال وقتی دیدند عامل جنایت اسیدی نه تنها آزادانه در خیابان‌ها می‌چرخد بلکه به هر طریقی باز به تهدید آنها پرداخته است، سکوت خود را شکستند.
زن جوان گوش سمت چپش کم‌شنوا شد و به خاطر برداشتن لاله گوشش همیشه سردرد میهمان اوست. لیلا مدت‌ها برای پنهان نگه داشتن سوختگی‌هایش خود را در خانه زندانی کرده و اگر دوستانش او را همراهی نمی‌کردند و به این زن امید زندگی نمی‌دادند، در شرایط بد روحی و روانی به باتلاق بیماری فرو می‌رفت. لیلا 17 ساله بود که با علی 25 ساله ازدواج کرد و روزهای نخست زندگی‌اش را با آرامش در کنار این مرد که کارمند یکی از ارگان‌های شهری است، ادامه داد. پس از 18 سال زندگی مشترک این زوج جوان دو دختر 11 و 15 ساله دارند. لیلا می‌گوید بدرفتاری‌ها و بدبینی‌های علی زندگی را برای او تلخ کرده بود تا اینکه زن جوان تصمیم به جدایی از علی گرفت. لیلا همراه با دو دخترش به خانه مادری‌اش رفت و با راه انداختن یک کارگاه تولیدی مانتو زندگی خود را سپری می‌کرد اما هر روز از سوی شوهر سابقش مورد تهدید قرار می‌گرفت. علی سعی کرد با تهدیدهایش لیلا را به زندگی گذشته بازگرداند اما بدرفتاری‌ها و تهدیدهایش فایده‌ای نداشت.

 


روز اسیدی


علی با ترفندی توانسته بود کارگاه تولیدی لیلا را پلمب کند و زن جوان روز 11 آبان ماه سال گذشته برای فک پلمب کارگاهش به شهرداری سرآسیاب ملارد رفت که در آنجا علی به سمت وی حمله کرد تا خفه‌اش کند که با میانجیگری مردم لیلا از چنگال مرد خشمگین نجات یافت.
علی دست‌بردار نبود و بارها همسرش را به اسیدپاشی تهدید کرد تا اینکه روز 12 آبان ماه وقتی دید لیلا و مادرش در شهرداری سرآسیاب هستند با ارسال پیامکی از حضورش جلوی شهرداری خبر داد. لیلا باور نداشت که علی قصد اسیدپاشی دارد و زمانی که با مادرش ساختمان شهرداری را ترک کرد، علی را با ظرف نارنجی رنگ و پر از اسید پیش‌روی خود دید. زن جوان که نتوانست با پای پیاده فرار کند، دستانش را روی صورتش گذاشت، می‌ترسید کتک بخورد یا به صورتش اسیدپاشی شود. علی دست‌بردار نبود، ظرف اسید را روی دستان و سمت چپ صورت لیلا ریخت و مادرزنش که این صحنه را می‌دید، خواست کاری کند که خودش نیز گرفتار اقدام اسیدپاشی علی شد.


درد دل‌های زن جوان


لیلا در بیمارستان شهید مطهری تهران تحت درمان قرار گرفت، ابتدا موهایش را تراشیدند تا اقدامات پزشکی صورت بگیرد و سپس لاله گوشش را برداشته و بعد از آن عمل پیوند پوست انجام شد.
زن جوان روی تخت بیمارستان سعی کرد چهره‌اش را ببیند ولی آینه‌ای در اتاق نبود تا اینکه به سمت پنجره‌های بیمارستان رفت و چهره خود را روی چارچوب مسی رنگ دید. لیلا می‌گوید باورش سخت بود، خودم را نمی‌شناختم تا اینکه روز به روز و با گذر زمان این حادثه را پذیرفتم.
او می‌گوید تنها چهره، گوش و دستانم نسوخته بلکه همه آرزوها و اهداف زندگی‌ام نیز در این ماجرای اسیدی سوخته است.
لیلا که می‌ترسد، می‌گوید هنوز از سوی همسرش مورد تهدید قرار می‌گیرد و نمی‌داند چرا شوهر اسیدپاش‌اش با این جرمی که مرتکب شده است، آزادانه زندگی می‌کند.
لیلا به آرامی لبخند می‌زند، ولی تصویری از رنج و غم پنهان در چهره‌اش نقش می‌بندد.
در این حادثه لیلا و مادرش هدف اسیدپاشی قرار گرفته‌اند و هزینه‌های ابتدایی درمان را به سختی پرداخت کرده‌اند و حالا می‌گویند هنوز درمانشان تمام نشده و دستانشان خالی مانده است. زن جوان با تلخند می‌گوید: از همسرم جدا شدم تا از بدرفتاری‌های او در امان باشم اما انگار بی‌فایده بود. ای کاش مرا کشته بود، چون اسید زندگی را برای من و خانواده‌ام سیاه کرده و روزهای سختی را پشت‌سر می‌گذاریم. اگر کشته می‌شدم، با گذشت یک سال همه به آرامش بر‌می‌گشتند اما مادرم هر روز با دیدن من غصه می‌خورد و هیچ‌وقت خودم را نمی‌بخشم چون وجود من زندگی را برای خانواده‌ام سیاه کرده و شرمنده همگی آنها هستم.
لیلا در آخر با جمله‌ای کوتاه می‌گوید: هیچ‌وقت و هیچ‌کس نمی‌تواند زندگی، دردها، حرف‌ها و سختی‌های ما قربانیان اسیدپاشی را درک کند و تعجب می‌کنم علی هنوز به زندان نرفته و حکمش تنها دو سال زندان و پرداخت دیه کمی است که ما به این حکم اعتراض کرده‌ایم.

 


دلگویه‌های مادرانه


صغری 50 ساله که در این سناریو هر دو پایش سوخته است، می‌گوید: هر روز که لیلا را می‌بینم، اشک می‌ریزم و غصه می‌خورم. روز حادثه دیدم از بدن دخترم دود سفیدرنگ بلند می‌شود و از مردم کمک خواستم اما بی‌فایده بود. کاش نبودم تا این روزها را نمی‌دیدم، نه تنها حمایتی نمی‌شویم، بلکه از سوی دامادمان تهدید هم می‌شویم. از مسئولان می‌خواهم به پرونده‌های اسیدپاشی بیشتر توجه کنند تا دیگر شاهد چنین صحنه‌های تلخی نباشیم و می‌خواهم ما را حمایت کنند.


حکم دادگاه


علی به خاطر اسیدپاشی به لیلا و مادرش از سوی قاضی شعبه 101 دادگاه عمومی جزایی دادگستری شهر ملارد گناهکار شناخته شد و وی را به پرداخت دیه و دو سال زندان محکوم کرد. در این حکم علی در زمینه اسیدپاشی به صغری به خاطر سوختگی درجه سوم قدام و داخل ران چپ و راست به وسعت 8 درصد از کل بدن به 12صدم دیه کامل انسان، سوختگی درجه سوم به وسعت نیم‌درصد پشت دست چپ به 75 صدم درصد دیه کامل انسان، سوختگی درجه دوم به وسعت 5/3 درصد از درجه دوم خلف هر دو ساعد به 5/3 درصد دیه کامل انسان، پیوند پوستی از ناحیه ران راست به نواحی سوختگی به دوصدم دیه کامل انسان محکوم شد. در این حکم برای پرداخت دیه لیلا نیز آمده است: علی به خاطر سوختگی به وسعت 25 درصد از نوع درجه دوم و سوم در نواحی صورت، گردن و سر و گوش چپ و اندام فوقانی سمت چپ و کتف و زیر بغل چپ و پشت هر دو پا و زانوی راست و وسعت سوختگی درجه دوم 5/4درصد از سطح کل بدن به 5/4 صدم دیه کامل انسان و وسعت سوختگی از نوع درجه سوم در ناحیه فوق 5/20 درصد به 41صدم دیه کامل انسان نقص عضو ناشی از محدودیت پوستی در تماس با عوامل فیزیکی و شیمیایی 5 صدم دیه کامل انسان، نقص زیبایی به دنبال جوشگاه ناشی از سوختگی سمت چپ صورت به 25صدم دیه کامل انسان و به دنبال سوختگی لاله گوش چپ به طور کامل از بین رفته است نصف دیه کامل انسان و همچنین انسداد مجرای گوش 6 صدم دیه کامل انسان و به خاطر ارش برداشت پیوند پوستی از ران راست و چپ به محل سوختگی به 3صدم دیه کامل انسان محکوم شد.
در این حکم علی از لحاظ جنبه عمومی جرم به دو سال زندان تعزیری با احتساب ایام بازداشت قبلی محکوم شد.


اعتراض به رأی


لیلا و مادرش می‌گویند این حکم مجازات برای داماد اسیدپاششان بود و به آن اعتراض کرده‌اند.
زن جوان به شوک گفت: از لحاظ روحی و روانی هیچ خسارتی جبران نمی‌شود، من به خاطر نداشتن پول هنوز نتوانسته‌ام لاله گوشم و دیگر اندامم را ترمیم کنم و حالا با این مقدار دیه قادر نخواهم بود بخش کوچکی از سوختگی‌هایم را ترمیم کنم. لیلا افزود: باور می‌کنید شب و روز ندارم، زندگی‌ام نابود شده است و تنها دلخوشی‌ام مجازات علی و دریافت دیه برای هزینه‌های درمانم بود که متأسفانه با این حکم نه تنها من بلکه مادرم نیز قادر نخواهد بود درمان شود. می‌دانم تا آخر عمرم باید با این ضایعه زندگی کنم، اما به اندازه‌ای برخورد قضایی با علی ساده و سبک بوده که او هنوز مرا تهدید می‌کند و امنیت جانی ندارم و این حکم هم نتوانست درس عبرتی برای این اسیدپاش باشد.
وی با بغض گفت: از جامعه رانده شده‌ام و اینها اصلاً درنظر گرفته نشده‌اند، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید یک قربانی اسیدپاشی چه شرایطی دارد، گاهی آرزوی مرگ می‌کنم و حالا با این حکم همه آرزوهایم بر باد رفته است.
بنابر این گزارش، با توجه به اعتراض مادر و دختر به میزان محکومیت مرد اسیدپاش پرونده در دادگاه تجدید‌نظر استان تهران تحت رسیدگی قرار خواهد گرفت.

+104
رأی دهید
-3

jesus123 - پاوه - ایران
به نظر من مجازات اسید پاشی حداقل باید 20سال زندانی باشه، یا اینکه طرف وایسه یکی سرش اسید بپاشه تا درکش کنه. آخه دوسال زندانی چیه؟ مسخرست واقعا
‌سه شنبه 4 آذر 1393 - 10:46
Anarchist - دبلين - ايرلند
به احتمال یقین طرف تو دادگاه نفوذ داشته که تونسته همچین حکم کمی‌ بگیره..!
‌سه شنبه 4 آذر 1393 - 17:10
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.