دخترک آفتاب سوخته در شکنجه گاه پدر
چهره دخترک آفتاب سوخته است! غم پنهانی پشت نگاههای کودکانهاش سایهانداخته و ترس در وجودش نشسته است! سر و صورتی خاکآلود دارد و هر روز مهمان پارکی در محلهشان است!
همه ستایش کوچولو را میشناسند و بارها دلسوزیکردهاند، دخترک پدر دارد، مادر دارد و حتی یک خواهر کوچکتر! اما در دفترچه سرنوشتش نوشتهاند او فقط اجازه دارد شبها به خانهشان برود.
همه از پدر بدرفتارش میترسند حتی مادر که جرأتی برای دفاع از دخترکش ندارد، زخمهای کهنه و آثار سوختگی روی دستان و حتی بینیاش دیده میشود، ستایش کوچولو با زبان کودکانه میگوید پدرش او را کتک زده است و اجازه ندارد روزها در خانه باشد.
روزگار بازی تلخی را با دخترک دارد و سناریویی باورنکردنی را کلید زده است.
ستایش کوچولو با لباسهای مندرس و موهایی نامرتب زیر آفتاب تند پارک به دنبال سایهای است که گهگاهی میتواند او را زیر بال و پر خود بگیرد، سایه پدر و مادر نیز در زندگی اینکودک گم شده است.
شیرین حرف میزند، به غریبهها زود اعتماد میکند، به زنها خاله میگوید و به مردها عمو! و ای کاش خاله و عموهای واقعیاش به دادش میرسیدند و پدر، عاطفه گمشدهاش را باز مییافت. ستایش کوچولو در آغوش مادر پلکهایش را میبست و با تبسمی خوابی بیآشوب داشت!
سرنوشت ستایش کوچولو قصه آشنایی است برای شوشتریها که حتی بارها او را در پارکی دیدهاند، دخترکی گرسنه که ثانیهشماری میکند تا آسمان تاریک شود و بهخانه جهنمی برگردد؛ خانهای که در آن مهر و محبتی نیست و ستایش باز از پدر کتک میخورد اما روزها همیشه دلتنگ مادر و خواهرش است و داستانهای شیرینی از خواهر کوچکترش دارد که با بازگویی آن، بزرگترها و همسن و سالهایش را سرگرم میکند.
دخترک وقتی از خواب بیدار میشود و نور آفتاب را روی پردههای اتاق میبیند آهی میکشد و میداند باید از خانه بیرون برود، ستایش کوچولو شاید تنها بچهای باشد که از پارک رفتن، تاب بازی و سرسره بازی نفرت دارد!
شکایت از پدر شکنجهگر
وقتی ماجرای ستایش شش ساله که قربانی کودکآزاریهای پدر بدرفتارش قرار گرفته است به سازمان بهزیستی شوشتر مخابره شد، بازرسان ویژه وارد عمل شدند و دست به تحقیق میدانی زدند. خیلی زود مشخص شد روی بدن این دختربچه آثار سوختگی، کبودیهای تازه و کهنه وجود دارد و ستایش نیز ادعا کرد همه این آثار سوختگیها ناشی از رفتارهای پدرش است.
مأموران بهزیستی وقتی به در خانه پدر ستایش رفتند هر چه تلاش کردند پدر و مادر دخترک در را به رویشان باز نکردند و حاضر نشدند حرفی بزنند اما ستایش کوچولو گفت: پدرم هر روز من را با کتک از خانه بیرون میاندازد و تا غروب نباید بهخانه برگردم و اگر زودتر بروم پدرم من و خواهر کوچکترم را کتک میزند.
وی ادامه داد: زیر آفتاب اذیت میشوم، همیشه گرسنه هستم، ظهرها در گرما هیچ کس در پارک نیست، من میترسم و دلم میگیرد، گریه میکنم، خیلیها دلسوزی میکنند اما همیشه تنها هستم، پدرم من و خواهر کوچکترم را خیلی کتک میزند، نمیدانم چرا ما را دوست ندارد، گاهی شبها که از درد زخمها خوابم نمیبرد و نالهمیکنم پدرم باز کتکم میزند.
با توجه به سرنوشت ستایش کوچولو، سازمان بهزیستی شوشتر برای اینکه چتر حمایتیای روی سر این دخترک داشته باشد از پدر و حتی مادر ستایش به دادسرای عمومی و انقلاب شوشتر شکایت کرد.
دادستان وارد عمل شد
پرونده سرنوشت ستایشکوچولو روی میز دادستان شوشتر قرار گرفت تا دستورات قضایی صادر شود. دادستان شوشتر در مصاحبهای کوتاه به شوک روزنامه ایران گفت: در حال مطالعه پرونده دختربچه و کودکآزاریهای پدرش هستم تا ابعاد مختلف آن را در نظر بگیرم. وی افزود: تحقیقاتی که بهزیستی انجام داده نشان میدهد کودک آزاری صورت گرفته است اما پدر و مادرش حاضر به حرف زدن نشدهاند. دستور ویژه خواهم داد تا تحقیقات جامعی صورت گیرد و در صورت محرز شدن کودک آزاری و صلاحیت نداشتن پدر خانواده در نگهداری از کودکانش حتماً اقدامهای قانونی صورت خواهد گرفت و پدر بدرفتار نیز باید تاوان شکنجههایش را با مجازات قانونی ببیند.