زندگی زنی که در راهروی بیمارستان زایید/ اینجا محرومیت بیداد می کند

پروانه و فرزندش شیدا
این تصویر زنی است که نوزادش را در توالت بیمارستان به دنیا آورد

خبر آنلاین : تولد نوزاد در راه توالت، در یکی از بیمارستانهای استان لرستان، هر چند واکنش و دستور فوری وزیر بهداشت را برای پیگیری به همراه داشت، ولی این پیگیری مانع از محرومیت بیش از اندازه مردم این منطقه نمی شود.

 منطقه سر کوه هومیان 50 کیلومتر از شهرستان کوهدشت فاصله دارد. تنها ماشین آبادی «دهقان» یک وانت نیسان است که اهالی را به شهر انتقال می دهد.

پروانه یکی از اهالی منطقه سرکوه هومیان است. روستای او خانه هایش از سنگ است و سقفش از چوب. این روستا آب آشامیدنی ندارد. اهالی آب خود را با تراکتور از چشمه ای در آن نزدیکی تأمین می کنند. آب خانواده های سرکوه هومیان در تانکر نگهداری می شود؛ اما در زمستان آبِ تانکر را یخ می بندد و آب به راحتی از گلوی آن ها پایین نمی رود.

پروانه از اهالی این منطقه است. او میان تنگناهای روستا شب 17 مرداد را با درد زایمان در بیمارستان امام خمینی(ره) شهرستان کوهدشت گذرانده است؛ بیمارستانی که او را به زایشگاه راه نداد و پروانه کودکش را در توالت بیمارستان به دنیا آورد.

کودک پروانه حالا 3 روز دارد و نامش شیدا است. آن شب برای پروانه شب زجر بوده؛ شبی که درد را به دندان گزیده است. او درباره آن شب به خبرآنلاین گفت: «ساعت دو بامداد بود. به بیمارستان رسیدیم؛ زایشگاه مرا پذیرش نکرد. گفتند پزشک نداریم. به خرم آباد بروید.»


پروانه ای که با جان خودش بازی کرد

جاده هومیان از شن و خاک است و صعب العبور. پروانه و حسین، برادرش میان جاده ای که نه چراغ دارد و نه علائم رانندگی در شب 17 مرداد با جان خود بازی می کنند. تلفن در آبادی آنتن نمی دهد و بیش تر روزها قطع است. راننده ی وانت سایپا سنگلاخ ها را با سرعت زیر پا می گذارد. کودک، مادرش را چنگ می زند. مادر نمی تواند نفس بزند. پروانه احساس می کند کودکش را می خواهد بالا بیاورد. خودش را به دیواره ی های وانت می چسباند. «یا حسین» از زبان پروانه ترک نمی شود.

جاده صعب العبور و پیچ های آن درد زایمان را شدیدتر کرده است. پروانه دندان می گزد. خون از لب هایش سرازیر می شود. حسین پروانه را در آغوش می گیرد. او هم عذاب می کشد. جاده ی پیچ در پیچ تمام می شود. حالا ساعت دو بامداد است. آن ها به بیمارستان رسیده اند. پروانه به طرف زایشگاه می دود. در زایشگاه با ناله های پروانه باز می شود. پروانه می خواهد خودش را و درد بی پایانش را به میان بیندازد. زایشگاه پروانه را طرد می کند و او را پذیرش نمی کند! دلیلش؟ معلوم نیست. شاید بازرسان وزارت بهداشت که از مرکز می آیند، دلیلش را بفهمند و به پروانه بگویند. او که هنوز هم نمی داند چرا آن شب اینطور طرد شد.

حسین از پذیرش خواهرش ناامید می شود. به دنبال ماشین دیگری می رود. در میان خلوت شب، هیچ ماشینی برای حسین نمی ایستد. حسین به دوستش که می گوید از برادر برایش عزیزتر است؛ زنگ می زند. اللهیار راننده ی آژانس است. او آن شب در تهران است. اللهیار آن شب به بیمارستان زنگ می زند. او درخواست می کند پروانه را به زایشگاه راه بدهند؛ اما درخواست های بی شمار او از راه دور و از پشت تلفن به جایی نمی رسد.تنها امید حسین قطع می شود. سراسیمه به بیمارستان می آید. درخواست آمبولانس می کند. بیمارستان آمبولانسی در اختیار آن ها نمی گذارد. باز هم معلوم نیست چرا. پروانه را حتا در راهروی بیمارستان هم راه نمی دهند.

دردی که حیا دارد

حیاط بیمارستان شلوغ است و نوزاد در حال به دنیا آمدن. پروانه شرم دارد؛ دیگران قصه این وضع حمل و درد زایمانش را بشنوند. به توالت می رود. توالت، چراغ ندارد. همه جا تاریک است و تهوع آور. جاری ِپروانه او را دراز می کند. نور موبایلِ حسین بر پروانه می تابد. حالا جاری بهتر می تواند پروانه را و درد زایمانش را ببیند. چند دقیقه گذشته؛ رنگ از صورت پروانه پریده است. حسین نمی تواند نگاه کند. پروانه به خودش می پیچد. حسین، دستش را در دهان خواهر می گذارد. دست حسین خونی می شود. جاری پروانه را دلداری می دهد:«نترس! طاقت بیاز زن! این جا ما را پذیرش نکردند؛ اما ما خدا را داریم.»

نوزاد به کاسه توالت می افتد

خدا پروانه را به خودش می آورد. صدای گریه نوزاد بلند می شود. حسین، صورتش را برمی گرداند. نور چراغ موبایل برای لحظه ای قطع می شود. توالت در تاریکی فرو می رود. جاری برای لحظه ای هیچ چیز نمی بیند. نوزاد از روی دستش به کاسه ی توالت می افتد. پروانه بر سر می زند. برادر کودک را با هزار جان کندن بیرون می آورد. جاری بند ناف را زیر نور موبایل بریده است. حسین دیگر نمی تواند تحمل کند. دوباره به در زایشگاه می رود:«ما روستایی هستیم. یک ساعتی را و یک جای کوچک را در اختیار ما بگذارید. ما تمام وقت مان را زحمت می کشیم و در حال خدمت هستیم.»

حسین و اللهیار آدینه وند انتظار داشته اند آن شب بیمارستان یک فضای کوچک در اختیار آن ها بگذارد. به خبرآنلاین می گویند:« می شنویم عشایر ذخایر یک مملکت هستند؛ اما ما آن شب را بدتر از شبهای غزه گذراندیم. حالا از طرف بیمارستان تماس می گیرند و می خواهند که ما رضایت بدهیم. ما نمی دانیم بیمارستان بعد از رفتن پروانه چه چیزی را در پرونده ی او نوشته است؟»


در بیمارستان چه می گذرد؟

عبور از جاده شن و خاک هومیان دو ساعت طول می کشد. فاصله زیاد نیست؛ اما 3 ساعت در راه هستیم. دوست همکار عکاسمان در حال عکس گرفتن از طبیعت جاندار هومیان است؛ طبیعتی که در بهار، بهشت می شود.

علی گراوند از کارمندهای شبکه ی بهداشت شهرستان کوهدشت هم ما را همراهی می کند. او بارها برای رفع مشکلات بیمارستان شهرستان کوهدشت تلاش کرده؛ اما تلاش هایش به جایی نرسیده است.

مشکلات بیمارستان شهرستان کوهدشت بارها از سوی رسانه های بومی شهرستان کوهدشت و استان لرستان انعکاس یافته؛ اما بی نتیجه مانده.

حسین و اللهیار مشکلات بیمارستان را شنیده بودند؛ اما فکر نمی کردند آن شب را در اینطور به صبح برسانند که شنیدن قصه شان، عبرت شود برای دیگران. آن شب حتا به اصرارهای حسین و اللهیار، پروانه را به زایشگاه راه نمی دهند. ناله های پروانه میان درد و لکه های خون به آسمان می رود. هیچ کسی بیرون نمی آید. حسین برانکاردی را از دور می بیند. خواهرش را روی برانکارد می گذارد. نزدیک زایشگاه می رود:«این جا ما در شهر آشنایی نداریم؛ هیچ جایی را هم نداریم. محض رضای خدا خواهرم را بستری کنید.»

پروانه دیگر نمی تواند حرف بزند. شیدا فقط گریه می کند. پروانه شیدا را به سینه می گیرد:«از وقتی به خانه آمده ایم؛ فامیل هایمان برای تبریک قدم نورسیده نیامده اند. آن ها ماجرا را می دانند و می ترسند شیدا بیماری داشته باشد.»

واگویه آن شب برای حسین و پروانه عذاب آور است. حسین کمی نزدیک تر می شود:«آن شب که شیدا به دنیا آمد؛ صندوق بیمارستان تقاضای دومیلیون تومان می کند. من آن موقع دستم تنگ بود. با هزار التماس 267 هزار تومان را دریافت کردند.»

حسین به مسئول صندوق بیمارستان اعتراض می کند:«بچه ی خواهر من در توالت به دنیا آمد. هیچ کسی بالای سرش نیامد؛ حتا بند نافش را هم زن برادرم می برد. معاینه ای در کار نبوده است. این پول بابت چیست؟»

مسئول صندوق، دریافت پول را به ازای خرید دارو عنوان می کند؛ در صورتی که حسین داروها را به نرخ آزاد از قبل خریده است. حسین نگران حال پروانه است. پول را پرداخت می کند. پروانه بستری می شود.


آن شب حتی سرم را هم تزریق نکردند

پروانه آن شب توان تکان خوردن هم نداشته است: «وقتی که بستری شدم؛ هیچ پرستاری بالای سرم نیامد. احساس می کردم؛ خون در تنم جاری نیست. نمی توانستم راه بروم. سرم گیج خورد. از روی تخت پایین افتادم. برای لحظه ای نفهمیدم کجا هستم؟ دنبال بچه ام گشتم. کمی که به خودم آمدم؛ فهمیدم از روی تخت پایین افتاده ام. خودم را کشان کشان به روی تخت انداختم. آن شب حتا سرم را هم تزریق نکردند. گفتند سرم برای چه می خواهی؟!»

پروانه نمی تواند حتا تکان بخورد. هیچ نایی در بدن ندارد. به اصرار او سرم را تزریق می کنند. پروانه و حسین دیگر نمی توانند آن شب را به خاطر بیاورند. پروانه در خودش فرو می رود. او هنوز هم درد دارد. نمی تواند راه برود.


هوای شیدا را خدا دارد

شایان فرزند خانواده است. او کودک است و لنگ لنگان راه می رود. شایان روی زمین که می نشیند؛ پایش را دراز می کند. پای شایان سوخته است و حالا زخم سوختگی شایان را رنج می دهد. خانواده پول درمان را ندارند و زخم سوختگی را با حنا التیام داده اند؛ اما هم چنان درد سوختگی کودکی اش را زخم می زند.

مادر بزرگ می گوید:«زهرا با عظمت خداوند بزرگ شده است. هوای شیدا را هم خدا دارد.»

شاید به خاطر این است که قصه بزرگ شدن زهرا هم ماجرای شنیدنی دارد. زندگی، اینجا معجزه است!

پروانه و فرزندش شیدا
این تصویر زنی است که نوزادش را در توالت بیمارستان به دنیا آورد

زندگی این زن و خانواده اش در فقر مطلق می گذرد ولی شیدای سه روزه از این مسایل چیزی نمی داند

مادر بزرگ شیدا و زهرا
زندگی زهرا هم معجزه ای است. او زمانی که متولد شد، شیر در سینه مادر بزرگش جوشید و از سینه مادر بزرگ شیر نوشید

جاده سرکوه هومیان
آن شب، این جاده پر پیچ و خم را پروانه پشت وانت سایپا گذراند. جاده ای که عبور از آن دست کم 3 ساعت طول می کشد

خانه پروانه در سر کوه هومیان
این نمای بیرونی خانه و زندگی زنی است که زایمان عجیب او باعث دستور فوری وزیر بهداشت شد

اتاق پروانه در سر کوه هومیان
این اتاق هم محل زندگی پروانه و دختر سه روزه اوست. اتاقی که فرش و مبلمان شیک ندارد. فقط مظلومیت دارد

پای سوخته ی شایان
پای برادر شیدا، دختری که سه روز پیش به دنیا آمد سوخته و اینجا تنها دارویی که برایش پیدا می شود، حنا است

+178
رأی دهید
-2

فارسان - مرکزی - ایران
دل خوش به این مقدار نباشید؟!!!
جمعه 24 مرداد 1393 - 16:13
azadi-iran - وین - اطریش
کمترین درخواست این خانوم این باشد که وزیر بهداشت روحانی و رئیس بیمارستان هم از کارش اخراج بشه. و خسارت به اندازی درامد یک آخوند رده بالای حکومت بهش بدهند. تا درسی‌ بشه برای بقیه.
جمعه 24 مرداد 1393 - 16:16
azadi-iran - وین - اطریش
چقدر ایرانیان بدبخت و سرنوشت سیاهی دارند که گیر این جماعت آخوند افتاده‌اند
جمعه 24 مرداد 1393 - 16:20
perser68 - آلمان - آلمان
اینجا فکر نکنم ایران باشه؟باید غربه فاسد باشه که به قول کاسه لیسانه آقا و فدای آقا همه چی‌ دارن،ولی‌ دین مقدسه اسلامو ندارن! به این مادر بلا کشیده بگید که به امید امام زمان بنشینه تا با وعده‌هایی‌ که داده شده بزودی همه چی‌ درست میشه!یادتونه ،زمانی هایده می‌‌خوند،غصه نخور عزیزم که زندگی‌ قشنگه،پیر نمیشه تو دنیا هر کی‌ تو ایران باشه،یاد هایده و اون صدای موندگارش به خیر.به خاطر حلبی آباد انقلاب کردیم نه برای تولد نسلهای آینده!!!
جمعه 24 مرداد 1393 - 16:38
دژمن الله - روسیه - روسیه
خانه سازی برای مردم لبنان و ریختن پول های کلان توی جیب های گشاد عرب های تروریست حماس و حزب الله البته که مهمتر است!
جمعه 24 مرداد 1393 - 17:02
fariba azizi - پاناما سیتی - پاناما
وازکتومی.
جمعه 24 مرداد 1393 - 15:55
dara20 - تهران - ايران
آنوقت ثروت ملی کشورمان بجای هزینه شدن جهت رفاه این مردم یا خرج لبنان کثیف، یا خرج فلسطینی‌های تروریست، یا عراقی‌های پلید و یا در راه حفظ اسد جنایتکار در سوریه هدر می‌رود. البته قسمت عظم ثروت ملی را توله‌های آخوندها و مزدوران آنان چپاول میکنند. این مادر‌ها چوب پدران احمق خود را میخورند که احمقانه به خمینی شیاد اعتماد کردند استفراغ اسلامی را بنیان نهادند. خوب خود کرده را تدبیر نیست. باز هم مانند گوساله‌ها بپای صندوق‌های خیمه شب بازی انتصابات بروید و در مراسم شوم و ضدّ بشری ۲۲ بهمن و یا نماز شیطانی جمعه شرکت کنید و عریضه به چاه فاضلاب جمکران پرتاب کنید تا حاجت بگیرید. ما چوب شما ساده لوحان ایران را میخوریم اما قربانی شماها هستی.
جمعه 24 مرداد 1393 - 16:21
raha1984 - هامبورگ - المان
با این اوضاع و احوال و فلاکت باز باردار میشن !! فقر فرهنگی این رو میگن !!!
جمعه 24 مرداد 1393 - 18:53
persik - کیف - اکراین
ای کاش این مملکت نفت وگازنداشت تاهردزد بی سروپائی چشم طمع به آن نمی دوخت وایرانیان محکوم به پیشرفت میشدند۰
جمعه 24 مرداد 1393 - 16:54
azadehid - تهران - ایران
سلام. کسی هست از این خانواده شماره حساب با آدرس داشته باشه.اگر بخواهیم کمک کنیم چگونه باید بهشون دسترسی پیدا کنیم؟.
جمعه 24 مرداد 1393 - 17:00
آتیلا قشقایی - کپنهاک - دانمارک
چشم مرکز گرایان هم گام پالانی و خمینی روشن
جمعه 24 مرداد 1393 - 19:10
Asghar Torobche - تورنتو - کانادا
باید آفرین گفت به دولت ایران یار مستضعفین انقلاب مستضعفین تنها کسی‌ که بدبختر شدند مستضعفین بودن
جمعه 24 مرداد 1393 - 19:13
new idea - لندن - انگلستان
اونوقت میگید بی‌ احترامی رو منتشر نمکنید..چیزی جز توهین هم به این مسئولین بیشرف میشه ارائه کرد؟؟ گوش شنوا دارن؟ اینا از حیوان هم بدتر و کمترن..
جمعه 24 مرداد 1393 - 19:48
ukang - لندن - انگلستان
من نمی‌‌فهمم اینجور موقع‌ها اون سینه چاک‌های آقا امسال یا علی‌ مدد و بقیه ساندیسی‌ها کجان که کامنت بزارن؟؟؟
جمعه 24 مرداد 1393 - 20:18
seyed ali geda - لندن - انگلیس
آخوندهای جانی فقط به فکر جیب خود و آباد کردن لبنان ، غزه ، سوریه هستند. خدا هم دیگه از پس این آخوند‌های شیطان صفت بر نمی‌آد. مرگ بر آخوند‌های کثیف و دزد و شیاد.
جمعه 24 مرداد 1393 - 23:10
azadi2011 - تورنتو - کانادا
اینجا سرزمین امپراتوری بزرگ و فلات قاره ی ایران است که در قرن بیست و یکمیک آخوند ولایت مطلقه ی فقیه بر روی ۹۰% ذخایر آن نشسته است ۰ مردم ایران باید از خواب گران بیدار شوند۰
شنبه 25 مرداد 1393 - 00:34
alibabatabrizi - تبريز - ايران
خوب چرا مثل آقا زاده خر منه ایی که برای بدنیا آوردن پسرش رفته بود لندن و بیش از ۱میلیون دلار خرج کرده بود .چرا اونجا نرفت .
شنبه 25 مرداد 1393 - 00:46
آذرگشسپ - قزوین - ایران
به قول میرزاده: بعد از این بر وطن و بوم و برش باید ر../به چنین دولت و این کرو فرش باید ر.....
جمعه 24 مرداد 1393 - 20:47
cyrus mardo - اولدهام - انگلستان
کجاست این جنگنده که میومد کامنت میزشت ،،جنگنده پس کجایی تو ،،بیا بیا ببین این است کشور حامی‌ مستضعفین و قران و پیغمبر هست ،،بیع لعنتی جواب بعده دیگه ،،تو که حامی‌ آقا و آقا زاده‌ها‌ بودی ،،،موردشور همتون چی‌ میخواهید از جون مردم ایران داعش‌ها ..
شنبه 25 مرداد 1393 - 03:17
ousi.gh - مانیل - فیلیپین
کو این فدای آقا که نظر بده؟
شنبه 25 مرداد 1393 - 04:59
salomeh_f - ساکرامنتو - آمریکا
من که فقط خوندم و گریه کردم . خاک بر سر آخوند‌های پست فترت این کشور کنن که سر پیری و پای لب گور می‌رن بهترین ماساژ‌ها رو میگیرن، خاویار میخورن و با پول ملت سفر‌های دور دنیا می‌رن. شرم و لعنت ا بدی بر شما!
شنبه 25 مرداد 1393 - 05:21
Sina Sa - لوس انجلس - آمریکا
دوست عزیزی که صحبت از وازکتومی میکنی‌ و دوست دیگه ای‌ که فقر فرهنگی‌ رو یاد آور میشی‌،خواهش می‌کنم یه بار دیگه با دقت به عکسای بالا نگاه کن ..فلاکت به معنای کلمه تو چشمً این زنِ جوان موج می‌زنه..فقر مادی از سر و روی هر جاندار و بیجان این عکسا میبره ،بعد شما وازکتومی رو پیشنهاد میکنی‌. برای یه زایمان از کوه و کمر ردّ می‌شه آخرش هم به هیچ جا نمیرسه تازه ۲ میلیون هم ازش پول میخوان.. فقرِ فرهنگی‌ اصلا تو دایره کلماتِ این زن روستایی پیدا می‌شه؟ از یه مشت آدمِ محروم و به معنی‌ واقعی‌ زحمت کش که به سختی شاید تا ۵ ابتدایی درس خوندن توقعِ زیادیه. تقصیرِ روستایی نیست که تو این بدبختی زندگی‌ می‌کنه. اونم مثل همه ما حق داره حداقل از امکاناتِ اولیه زندگی‌ برخوردار باشه نه اینکه بچه کوچیکش با اون زخم دردناک روزاشو بگذرونه.
شنبه 25 مرداد 1393 - 06:58
perser68 - آلمان - آلمان
ایرانه‌ ما میتونه جزو قشنگترین کشور‌ها و مردمه ایران میتونن جزو خوشبخت‌ترین مردمه دنیا باشن اگه این آخوندا و تفکر آخوندی قرون وسطایی رو پرتش کنن تو کنجه مسچد!وگرنه این تراژدی و فقر دست از سر ما بر نخواهد داشت.
شنبه 25 مرداد 1393 - 13:46
راهجو - فریدونکنار - ایران
اگر ما ایرانیان خدایمان خرد و آگاهی بود و یک کتاب و یک وهم برایمان اصل مطلق نبود اون وقت هیچکسی تو تاریخ با بستن خودش به اونا بر ما حاکم نبود و امروز از روستا وشهر برای هر حق باطل شده ای توان ایستادگی داشتیم! تنها اگر کمی ترس از موهومات را کنار میگذاشتیم همه چی بدست میومد
شنبه 25 مرداد 1393 - 19:24
راهجو - فریدونکنار - ایران
آتیلا قشقایی- نمیتونی از این آب گل آلود ماهی بگیری غلام علی اف! رضا شاه به جدایی طلبها درسی داد که حتی نوادگان اون ....که تو باشی دارین میسوزین!بسوز تا نوبت بقیه تون بشه
شنبه 25 مرداد 1393 - 19:21
*Fanoos* - ایران - ایران
واقعا دردآور بود ،تمام پرسنل بیمارستان مذکور باید اخراج شوند.میشه از توالت زایمان عکس بگیرید وتوصفحه حوادث بزارید ش... تا از وضعیت بهداشت کشورمون مسئولین با خبربشن...تا بدونن فرق بین بچه خودشون و بچه مردم در چیه!!
یکشنبه 26 مرداد 1393 - 22:25
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.