مسافر زمینی «تیک آف مرگ» 7زندگی بخشید

دختر جوانی که در لحظه سقوط هواپیما در حال عبور از محل حادثه بود، بر اثر برخورد یک کامیون دچار مرگ مغزی شد. این حادثه زمانی روی داد که راننده کامیون براثر دیدن صحنه سقوط هواپیما در چند متری‌اش وحشت زده پا  روی پدال ترمز گذاشت و راننده خودرو تاکسی که در سمت پشت کامیون در حال حرکت بود با وجود ترمز شدید بشدت با کامیون برخورد کرد.

نخستین روز تولد


«محمد قاسمی» پدر داغدار 48 ساله در حالی که اشک گوشه چشمانش را پاک می‌کند خاطرات روزهایی را مرور می‌کند که خداوند به آنها دختر عطا کرده بود، می‌گوید:  13 آذر سال 72 خداوند به ما دختری هدیه کرد نامش را حدیثه گذاشتیم دقیقاً در تاریخی به دنیا آمد که نخستین سالگرد ازدواج  وپیوند زندگی مشترک مان بود. همان سال سالگرد ازدواج و تولد حدیثه را با هم جشن گرفتیم. همسرم در تربیت فرزندان نقش اصلی را  به عهده داشت و چون در تربیت معلم فعالیت داشت دخترمان را به راهی درست هدایت کرد. از همان مقطع ابتدایی متوجه علاقه حدیثه به رشته پزشکی شده بودیم همیشه آرزو داشت پزشک شود آرزوی ما هم این بود که در یکی از شاخه‌های  پزشکی خدمتگزار باشد و به مردم و جامعه خدمت کند.  
دانشجوی ترم 5 رشته رادیولوژی دانشگاه تهران بود. او با حمایت و راهنمایی‌های خانواده به سرعت پله‌های ترقی رابالا می‌رفت تا اینکه حادثه‌ای تلخ آرزوهای شیرین‌مان را تلخ کرد و خط سیاهی بر آرزوهای دخترم در دفتر زندگی‌اش کشید.


روز حادثه


پدر در حالی که از روز حادثه به تلخی یاد می‌کند می‌گوید: حدیثه به خاطر درس و ادامه تحصیل  باید هفته‌ای یک‌بار از شهریار به تهران می‌آمد و روز 19 مرداد مثل همیشه در جاده شهریار به سمت تهرانسر در تاکسی نشسته و به طرف دانشگاه می‌رفت و کامیونی جلوتر از تاکسی آنها در حال حرکت بود  که ناگهان مسافران متوجه می‌شوند هواپیمایی  در آسمان در حال سقوط است و فاصله چندانی با آنها ندارد راننده کامیون به سرعت ترمز می‌کند و راننده تاکسی برای فرار از این وضعیت مجبور به ترمز می‌شود بر اثر این تغییر وضعیت ناگهانی  حدیثه که در صندلی جلو نشسته بود به کامیون کوبیده شده  و بشدت آسیب می‌بیند.
پدر که صدایش می‌لرزد ادامه می‌دهد: ساعت 10 صبح بود مردی ناشناس به من زنگ زد و گفت دخترم در این جاده تصادف کرده است همان لحظه به واسطه شغلی که دارم داشتم مشکلات بیمارستانی یک مادر شهید را رفع می‌کردم. به سرعت از اداره بیرون زدم همان زمان بود که خانمی‌از حراست فرودگاه مهرآباد  زنگ زد هواپیمایی سقوط کرده است و بر اثر آن تصادفی رخ داده و دخترم را با آمبولانس به بیمارستان برده‌اند و مدارکش در حراست فرودگاه است. نمی‌دانم چطور خود را به بیمارستان رسول اکرم(ص) رساندم در طول مسیر به‌ همسر و اقوام اطلاع دادم. وقتی وارد بیمارستان شدم گفتند چنین بیماری نداشته‌اند نیم ساعت با وضعیتی پریشان به جست و جو پرداختم ولی بی‌فایده بود  و با اقوام و آشنایان قرار گذاشتیم تمام بیمارستان‌های همجوار را بگردیم تا دخترم را پیدا کنیم. بیمارستان‌ها شلوغ بود و هیچ کس جوابگو نبود البته حق هم داشتند چون حادثه سقوط  هواپیما رخ داده بود و همه درگیر بودند. همسرم با برادرش به بیمارستان فیاض‌بخش 2 رفته بودند اما گفته بودند چنین بیماری نداریم، هنگامی که در حال خارج شدن از بیمارستان بودند  ناگهان همسرم لنگه کفشی را دیده بود که شبیه کفش‌های حدیثه بود وقتی خود را به مجروحی که روی تخت بوده می‌رساند از روی مانتوی حدیثه او را شناسایی می‌کند.
پدر اضافه می‌کند: به علت خونریزی طحال او را به اتاق عمل برده بودند، ساعت 4 بعد از ظهر بود که دخترم را بیهوش وارد بخش کردند؛ نیاز فوری به آی‌سی‌یو داشت به عنوان یک پدر برای فرزندم که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد برای خالی شدن آی‌سی‌یو التماس می‌کردم تا شاید بتوانم در مراکز دیگر آی سی یو خالی پیدا کنم اما وقتی نگاهم به بیماران دیگر می‌افتاد احساس می‌کردم دختر من مثل همه بیماران دیگر است نمی‌توانستم خودم را راضی کنم که حق  دیگران پایمال شود.  ساعت 11 شب بود که پزشکان  اعلام کردند  حدیثه مرگ مغزی شده است . در آن لحظه به اهدای عضو فکر نمی‌کردم و مدام این فکر در ذهن من مرور می‌شد که پنج شب پیش به مادرش گفته بود یک سال دیگر پایان‌نامه‌اش تمام می‌شود و می‌خواهد با یک پزشک مطب دایر کنند.


تصمیمی بزرگ


پدر از لحظه‌هایی می‌گوید که تصمیم گرفته بود با وجود تمام تلخی‌هایش تصمیم بزرگی بگیرد. ‌او ادامه می‌دهد: ساعت چهار و نیم صبح بود که در بیمارستان به این فکر افتادم اعضای بدن حدیثه را اهدا کنیم در همان زمان همسر دایی حدیثه پیش من آمد و گفت می‌خواهد  موضوعی را بیان کند، از من پرسید طاقت شنیدن حرفی را دارم یا خیر.  پیامکی را از دخترم نشان داد که در متن آن نوشته بود تاریخ 17 مرداد فرم و درخواست کارت اهدای عضو را پرکرده است، در آن لحظه تصویر فرزندان شهدا جلوی چشمانم آمد، راهی دیگر پیش پایم قرار نداشت، نمی‌توانستم بگویم پدر شهید هستم و افتخار می‌کنم اما با این بخشش سربلند بودم. ساعت 5 صبح بود که همسرم را صدا زدم و با او به گوشه‌ای رفتیم تا در این مورد صحبت کنیم به همسرم گفتم حدیثه نهایتاً یک ساعت، ‌دوساعت، ‌یک روز یا دو روز دیگر زنده می‌ماند اگر اعضای بدنش را به بیماران هدیه نکنیم شاید دلمان بسوزد اگر هر لحظه قلبش از کار بایستد دیگر نمی‌توانیم کاری کنیم پس اگر رضایت بدهی قلب حدیثه برای همیشه خواهد تپید. با همسرم نزد  پزشک رفتیم و رضایت خود را اعلام کردیم. ساعت 6 صبح همان پزشک به کنارمان آمد و گفت خوب است که به سرعت تصمیم گرفتید.


بخششی ماندگار


«من در این بخشش خود را سهیم نمی‌دانم چون خواسته دخترم بود و من از آن بی‌اطلاع بودم. او خواسته بود تا سرنوشت چنین رقم بخورد، شروع این کار بزرگ با او بود و ادامه‌دهنده این راه ما هستیم به عنوان یک ایرانی که سهمی در این کار بزرگ نداشتم به دخترم افتخار می‌کنم  او کاری را کرد که من به عنوان یک پدر این کار را تایید کرده و می‌پسندم.»
پدر که آخرین وداع را با جگر گوشه‌اش انجام داده می‌افزاید: وقتی فرزندی باعث افتخار و آبروی خانواده می‌شود  همه از او تعریف می‌کنند. محبت و مظلومیت حدیثه زبانزد همه بود. دوستان، آشنایان و هر کسی که او را می‌شناخت وقتی متوجه این حادثه شد  کنارمان بود و دلداری‌مان می‌داد با صحنه‌هایی مواجه شدم که باور نمی‌کردم این همه تعریف از دخترم باشد.
همیشه دلم می‌خواست با دخترم درد دل کنم اما او به حدی شرم و حیا داشت که همیشه فقط از او احترام می‌دیدم و با دخترم رو در بایستی داشتم. شاید هر فردی که تصویر یا صدای من را ببیند و بشنود دلش برای من بسوزد  و بگوید این پدر عزیزی را از دست داده است و با اهدای عضو  الان در دلش چه می‌گذرد اما با شهامت می‌گویم ذره‌ای از اینکه اعضای بدن دخترم را بخشیده‌ام ناراحت نیستم.  
خدا یک روز او را به زندگی‌ام هدیه کرد و امروز از من گرفت. هر روز از خداوند تشکر می‌کردم به خاطر تمام موهبت‌هایی که در زندگی به من و خانواده ام عطا کرده بود و حالا باور دارم  این تقدیر الهی است که در سرنوشت مان رقم خورد.
پدر ادامه می‌دهد: از زمانی که چشم به دنیا باز کردم همیشه خوبی بود که خداوند نصیب زندگی‌مان می‌کرد. پدر و مادر خوب، ‌همسر و فرزندان خوب و با محبت و هر آنچه که از خداوند خواسته بودم در زندگی داشتم همیشه همه چیز با آرامش برایم به وقوع می‌پیوست تا اینکه ‌چند ماه پیش با خدا درددل کردم و گفتم خدایا اگر حرفی زدم از من نشنیده بگیر، ‌خدایا چقدر مهربانی که تا به الان به همه خواسته‌هایم رسیده ام تو را قسم می‌دهم ،‌به خاطر دل نازک ام  روزهای بد را در سرنوشتم قرار ندهی اما الان با این اتفاق به خودشناسی رسیده ام و باز هم سعی می‌کنم از امتحان الهی سربلند بیرون آیم. بالاخره چرخ گردون چرخید و روزهای بد برایم فرا رسید اما تلاش می‌کنم تا با این مصیبت کنار آیم. مگر فرزند من بالاتر از فرزندان خانواده‌های دیگر بود  مگر این 40 خانواده‌ای که در سقوط هواپیما داغدار شدند عزیزشان را از دست ندادند از این اتفاق به خودشناسی و خودباوری رسیدم.


آرزوهای پدرانه


با اینکه برای دخترش آرزوهای رنگین زیادی داشت اما از اینکه جان چند بیمار را نجات داده است خوشحال بود و همین موضوع به این پدر داغدیده آرامش می‌داد. وی می‌گوید: عاطفه و مهر و محبت مردم ایران در جهان شهرتی خاص دارد چرا در جامعه ایرانی باید عاطفه کمرنگ شود چرا عاطفه‌ها از بین رفته است آرزو دارم و دعا می‌کنم عاطفه‌ها رنگ بگیرند تا چنین بخشش‌های بزرگی شکل بگیرد و با نوعدوستی به جامعه خدمت کنیم. فقط ناراحت هستم در حق دخترم پدری نکردم هیچ وقت تولد 16 سالگی اش را فراموش نمی‌کنم آن روز وقتی روز تولدش را تبریک گفتم از روی احترام و حیا پیشانی‌ام را بوسید.
حدیثه دلش می‌خواست به بیماران خدمت کند و آنها را از درد و رنج بیماری نجات دهد اما این اتفاق باعث شد تا او با اهدای اعضای بدنش اخلاقی پزشکی را به یادگار گذارد. همه امیدم در زندگی تپیدن قلب دخترم در سینه همنوعم است این مراسم تمام می‌شود و در نهایت من و مادرش هستیم که باید با امید تپیدن قلب حدیثه زندگی کنیم به این باور رسیده‌ایم که از این به بعد به این فکر کنیم او پزشکی حاذق است که در گوشه‌ای از این کشور در شهری به مردم خود خدمت می‌کند. درست است که او را در ظاهر نمی‌بینیم اما قلب حدیثه همیشه با ما است.

+251
رأی دهید
-2

Azadikhah - تكسل - هلند
روحش شاد و درود بر سخاوت،و کمک ایشان که کارش نمونه هست.یادت گرامی‌ حدیثه قاسمی
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 12:47
hojati 47 - استکهلم‌-سوئد - استکهلم‌-سوئد
خدا رحمتشون کنه ....لعنت به روحه دجال خمینی ؛؛لعنت آبادی به قبره خودتو فامیلتو اون انقلابت..به خدا اشکم در آومده تا کی‌ این کشور بابت خریت یه عده ملا باید زجر بکشه
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 12:53
ashena93 - تهران - ایران
خدا‏ ‏بهشون‏ ‏‏ ‏صبر‏ ‏بده...نمیتونم‏ ‏تصور‏ ‏کنم‏ ‏اگر‏ ‏جای‏ ‏ایشون‏ ‏بودم‏ ‏الان‏ ‏چه‏ ‏وضعی‏ ‏داشتم.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 12:57
فضول میرزا - استكهلم - سوئد
باز ملت بیچاره ایران سعی می کند اصل قضیه را فراموش کرده و در فرع قضیه داستانهائی در خصوص گذشت و فداکاری ایرانی بیان کند. ای پدر بیچاره تو در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ای و بعوص اینکه از حاکمان و مسئولان درنده ایران حقت را بگیری، داری همه چیز را مشیت الهی میدانی و از اصل قضیه به سادگی میگذری! چرا مسئولان به چنین وسایل نقلیه ای اجازه پرواز میدهند؟ چرا باید فرودگاه مهرآباد در وسط شهر باشد؟ آیا فکر میکنی گرد و غبار سوخت هواپیما ها که هر روز بر سر ساکنان منطقه میریزد آثار مخرب کمتری از تصادف دختر تو دارد؟ آیا از مسئولین پرسیده ای که چرا آن پولهائی را که جهت تغییر محل مهرآباد به خارج شهر لازم است را دو دستی تقدیم فلسطین و لبنان میکنند؟ پدر بیچاره تو به همان دلخوش باش که جان 7 نفر را نجات دادی ولی اگر عقل داشتی میتوانستی جان 7 میلیون را نجات دهی!
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:24
Azadikhah - تكسل - هلند
اینم یک سری خبر دیگه در همین مورد:کادر پرواز اوکراینی و خلبان خارجی هوشمندانه‌تر از ایرانی‌ها عمل کرده و آن‌طور که از لیست خط‌خورده پرواز مشخص است به بهانه بیماری با این هواپیما سفر نکرده است. اما درخواست یکی از پرسنل فنی (اویونیک پروازی) برای جایگزینی در این پرواز بسیار غم‌انگیز است که سرنوشت دو نفر را جابه‌جا کرد؛ این فرد هم همراه کاپیتان ایرانی (کاپیتان ایزدپناه) در لیست جدید وارد شده‌اند که هر دوی آنها در این پرواز کشته می‌شوند. این جابه‌جایی حتی اعتراض مسئولان نیروی انتظامی را در فرودگاه در پی داشته که پیش از پرواز به فرم تکنیکال (لاگ بوک) اضافه شده‌اند. این اشکال به دلیل تعویض خلبان و خدمه پروازی و لیست خط‌ خورده بوده است.خلبان پرواز روز یکشنبه هواپیمای ایران ١٤٠ هسا از بازنشسته‌های نیروی هوایی ارتش کشورمان و از قهرمانان روزهای جنگ بوده است. با وجود ٦ دهه زندگی، ٤ دهه تجربه خلبانی را در کارنامه‌اش داشته است. بدون‌شک او در بعد عملیاتی در زمره متخصصان بوده و اگر دستور برج مراقبت را اجرا کرده بود حتما سقوط روی ساختمان‌های مسکونی انجام می‌شد.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:37
Azadikhah - تكسل - هلند
2-به گفته کارشناسان، خلبان ایزدپناه بهترین و انسانی‌ترین عکس‌العمل را از خود نشان داده است. افزون بر این خلبان زمانی که دیده است کاری از او ساخته نیست، به سمتی که خلوت‌تر از دیگر نواحی بوده است رفته و تنها موجب زخمی شدن چند نفر اطراف کارخانه شیشه‌سازی شده است که این موضوع نیز خیلی رسانه‌ای نشده است.طراحی اولیه موتور این هواپیما برای هلی‌کوپتر بوده است اما در اوکراین با ایجاد تغییراتی آن را برای پرواز هواپیما تغییر داده‌اند اما نکته مهم این است که این موتور برای پرواز ٥٠ نفر ظرفیت نداشته و تعداد مسافر در آنتونوف ١٤٠ باید بین ٣٥ تا ٤٠ نفر باشد درحالی‌که این هواپیما با ٥٠ نفر مسافر اقدام به پرواز کرده است. اگر وزن ١٠ تا ١٥ نفر اضافه مسافر هواپیما همراه با بار را به‌طور متوسط ١٠٠ کیلو فرض کنیم این هواپیما بین یک تا یک و نیم تن اضافه‌بار داشته که شاید از دلایل بروز مشکل برای موتور بوده است.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:44
Azadikhah - تكسل - هلند
3-هسا یا همان هواپیماسازی ایران ١٢ فروند از ایران ١٤٠‌ها را ساخته است که از این تعداد، تا امروز ٢ فروندش سقوط کرده‌اند. هسا ٢ فروند از این نوع هواپیما را هم به ناجا فروخته است که این دو فروند در امر باربری در این ارگان انتظامی به کار گرفته شد (یعنی همان کاربرد اصلی این هواپیما). ٣ فروند دیگر هم از سوی سازمان هواپیمایی کشوری منع پرواز دارند و مجوز پروازی ندارند. حال مانده ٥ فروند از ایران ١٤٠‌ها که یک فروند آن برای تعمیر به اوکراین فرستاده شده و ٤ فروند دیگر به دلیل نبود قطعه زمین گیر شده است.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:46
aram.01 - کردستان - ایران
واقعا غم انگیزه... لعنت بر باعثان و بانیان غم در این سرزمین...
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:46
memo85 - ناتینگهام - انگلیس
روحش شاد.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:54
shivaa - تهران - ایران
چه خانواده بزرگواری داره خدارحمتش کند
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 13:59
seyed ali geda - لندن - انگلیس
خدا به شما پدر و مادر عزیز صبر دهد. با اینکار آن عزیز همیشه زنده خواهد بود. درود بر شما عزیزان.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 14:03
ensanam arezoost - خارگ - ایران
فضول میرزا - استکهلم - سوئد.خیلی محترمانه بهت میگم تو که عقل داری و میتوانی بیا جان هفت میلیون نفر را نجات بده...این پدر داغدار عقل داشته که دخترش دانشجوی پزشکی بوده...عقل داشته که با بخشش و بزرگواری جان هفت نفر را نجات داده...حال اگر تو با این عقل و فکر و ادعای باطل و کاذب می توانی از سوئد بردار بیا منجی باش آقایی که عقل داری!! اگر تو جای این پدر داغدار بودی جان یک نفر را هم نجات نمیدادی چه رسد به هفت نفر یا به ادعای تو خالی و بی اساس خودت یعنی هفت میلیون نفر!!! تو فکر کردی این پدر چکاره است آنهایی که باید جان هفت میلیون را نجات دهند یکی و ده تا صدتا نیستند بلکه ده ها میلیون از مردم ایران هستند که بیش از پنج میلیون نفرش(مثل تو) مهاجرت کردند(فرار را بر قرار ترجیح دادند) و از دور میگویند لنگش کن!! بی خیال بذار تو درد خودمان دست و پا بزنیم و اگر نمی توانی یار باشی بار نباش...خوش باشی
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 14:39
دریای پارس - ایران - ایران
ای بدبخت بیچاره.اگر میخوای به شهدا بپیوندی پاشو برو جلوی بیت خراب مونده خامنه ای .بهش بگو کثافت از زن کمتر تو با دشمنی مسخره ات با امریکا واروپا باعث شدی که یک ابوطیاره روس فرزند مرا ازم بگیرن.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 15:04
Rezanl - امستردام - هلند
هنوز انسانیت زنده است، درود بر شما. روح حدیثه شاد باد
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 16:40
Ali Mardan khan - تورنتو - کانادا
لعنت به این جمهورى ننگین اسلامى که با این سهل انگاریها خانواده هاى بسیارى را یک عمر در عزا و ماتم فرو مى برند !!! نظیر این خانواده ها تا اخرین لحظه عمر روى خوش نخواهند داشت !! یه نفر مسئول هواپیمایى هم تا حالا نه اظهار نظرى کرده نه عذر خواهى نه بیانى حاکى بر تعطیلى کارخانه هواپیما سازى ! هر جاى دیگه دنیا بود تا الان صد نفر استعفا داده بودن ولى تو کشور ما نه تنها از این جور کارها خبرى نیست برعکس مسئولین طلبکارم مى شن!!!!!!!!
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 17:17
paksan - آمریکا - آمریکا
ای احمق اگر اون تاکسی کمربند ایمنی داشت الان بچه ات زنده بود. به همین سادگی نه ربطی به خدا داره نه شهادت و شهید شدن بی توجهی خودمون رو گردن خدا نیاندازیم .الان اگر هرکجای دنیا بود راننده تاکسی باید خسارت میداد و برای همیشه اجازه داشتن تاکسی نداشت. مگر میشه وسیله نقلیه عمومی مثل تاکسی رو بدون کمربند ایمنی سوار شد پلیس ببینه هم راننده رو جریمه میکنه ولی در ایران وسایل نقلیه عمومی افتضاحتر و پلیس هم فقط دنبال قسمتهایی است که میشه رشوه بگیره یعنی ماشینهای خصوصی .
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 18:04
shivaa - تهران - ایران
فضول میرزا - استکهلم - سوئد . حرف شما خیلی شعاریه...این پدر بیشتر از این کاری ازش ساخته نیست.اگر همه ان کاری که ازشون ساخته بود را انجام میدادن هفت میلیون هیچ هفتاد ملیون نجات پیدا میکردند.
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 18:56
گذشته میرزا - ایران - ایران
اگر این تاکسی کیسه هوا داشت هرگز این خانواده داغدار نمیشد هنوز کشور ما از استانداردهای جهانی عقب است و تنها به مشیت الهی و قسمت چسبیده اند خیلی از این مرگها فقط و فقط بخاطر رعایت نکردن ایمنی و نبود تجهیزات لازم خودرویی میباشد
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 21:08
elief - ایذه - ایران
ناگهان همسرم لنگه کفشی را دیده بود که شبیه کفش‌های حدیثه بود وقتی خود را به مجروحی که روی تخت بوده می‌رساند از روی مانتوی حدیثه او را شناسایی می‌کند. نیاز فوری به آی‌سی‌یو داشت به عنوان یک پدر برای فرزندم که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد برای خالی شدن آی‌سی‌یو التماس می‌کردم تا شاید بتوانم در مراکز دیگر آی سی یو خالی پیدا کنم اما وقتی نگاهم به بیماران دیگر می‌افتاد احساس می‌کردم دختر من مثل همه بیماران دیگر است نمی‌توانستم خودم را راضی کنم که حق دیگران پایمال شود. . واقعا باعث تاسف که همچین بیماری بایددرانتظار آی سی یو بمونه شما چی فکرمیکنید؟
‌چهارشنبه 22 مرداد 1393 - 20:41
فضول میرزا - استكهلم - سوئد
ensanam arezoost - خارگ - ایران / دوست گرامی، گیرم که طبق فرمایش شما بنده فرار را بر قرار ترجیح دادم و شما به دلایلی در ایران ماندگار شده اید. خب حالا که در ایران مانده ای آیا فکر می کنی سهمت از زندگی فقط این است که در درد خودت دست و پا بزنی؟ آیا بهتر نیست بجای اینکه در درد خودت دست و پا بزنی و روز بروز فرسوده تر و ناامیدتر شوی، کمرت را راست کنی و بری سراغ عامل درد و حقت را از او باز بستانی؟ فراموش نکن که حق گرفتنی است! در ضمن در خانه اگر کس است، یک حرف بس است! موفق باشی...
‌پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 02:02
کوروش مهری - یزد - ایران
هواپیماهای روسی درق و درق میفتند پایین،آی سی یو خالی نیست،دخترم شهید شده،روحش(!!)شاد،میره تو بهشت(!!)....حکایت همچنان باقیست!!
‌پنجشنبه 23 مرداد 1393 - 16:27
new idea - لندن - انگلستان
متوجه نمیشم که منظور از این همه پر بیراه گفتن چیه؟ کامنت‌ها رو بخونید تا علت اینکه هنوز‌م که هنوزه آخوندا دارند بر ما حکومت میکنند رو خوب بفهمید.هرکی‌ حرف خودش رو میزنه و اصرار هم داره که درست هم هست،اونم با یکسری ادلهٔ من‌درآوردی.همه منتظر دیگران !! هستند که بلند بشن و کاری بکنن،انگار نه انگار که این دیگران همین خود خود مائیم،نه موجودات سیارات دیگه...!!ضمنا خواهشاً داستان تکراری از دور لنگ کردن رو زمزمه نکنید که خیلی‌ قدیمی‌ و منسوخه.کسی‌ که خارج از ایرانه‌،با این مشکلات درگیر نیست که لنگش کنه!این بچه‌های ایران هستن که باید آغاز کننده باشن اونوقت می‌بینید که خیلیها با کوچکترین نشانهای تغییر،به شما ملحق میشن..
جمعه 24 مرداد 1393 - 09:19
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.