زندان، مال مَرده!

(توضیح اول: الان لابد انتظار دارید راجع به فوتبال پریشب بنویسم! نه عزیز من، مسائل مهم‌تری توی مملکت هست!)
خبر: مجلس کلیات طرحی را تصویب کرده است که براساس آن هرگونه عملی که باعث جلوگیری از بچه‌آوری شود، تا پنج‌سال حبس، به‌عنوان مجازات خواهد داشت.


۱-  زندان – خیلی قدیم‌ها

واسه چی اومدی حبس؟
به خاطر ناموسم، یه نفر چپ بهش نگاه کرد، با تیزی زدم ناکارش کردم. تو برای چی اومدی؟
منم دعوا کردم، سر کفترهام، با قمه سه نفرو زدم کشتم!


زندان – کمی قدیم‌ها
واسه چی آوردنت حبس؟
آقا بی‌خیال ما شو...
چی شده خب؟ چی‌کار کردی آوردنت زندان؟
جرمم سیاسیه، اعلامیه پخش کردم، واسه آزادی کشورم مبارزه کردم!


زندان- اواخر سازندگی
آخه مافنگی، تو که قیافه‌ت به زندان نمی‌خوره، تو برای چی اومدی زندان؟
چکم برگشت خورده!


زندان – دو روز دیگر
واسه چی اومدی زندان؟
آقا به خدا منو اشتباهی گرفتند.
اونو که همه مونو اشتباهی گرفتند! حالا واسه چی آوردنت؟!
باور کن من بیگناهم، من بچه‌م نمی‌شد، اینا میگن تو رفتی وازکتومی کردی! میگن می‌خواستی در جهت مطامع استکبار جهانی کار کنی! هر چی گفتم آقای قاضی، بچه که بودم این پسر همسایه‌مون شوتش خیلی محکم بود، توپ هم سه‌لایه بود، قبول نکرد، با تخفیف سه‌سال برام برید! حالا آبروم جلو سر و همسایه رفته! ما به همه گفتیم جرممون سیاسی بوده! شما هم به بچه‌های بند بگو سیاسیه! خوبیت نداره!


۲ - چند روز بعد – خیابان‌های پشت شهرداری

سی دی، فیلم، پاسور، وسایل پیشگیری...


۳ -چند روز بعدتر - پارک


دختر: آقا سعید، وقتی ازدواج کردیم، دوست دارید چند تا بچه داشته باشیم؟
پسر: راستش من فکر کنم یه پسر، یه دختر مناسب باشه.
(ناگهان از بین درختچه‌های پشت نیمکت، یک نفر آدم گنده با پیراهن سفید یقه گرد میاد بیرون)
شما خیلی غلط کردی! شما خیلی بیجا کردی! باید بچه بیارید!
اوا سعییید، یه چیزی بهش بگو!
مسائل زن و شوهری ما به شما چه ربطی داره؟!
ساکت حرف اضافه نباشه، همین که گفتم! حالیت شد یا ببرم آنچنان حالیت کنم که...


۴ -چند روز بعد - سفارت یک کشور اجنبی در ترکیه


آقا من اومدم درخواست پناهندگی کنم
چی شده؟ چی‌کار کردی؟
دنبالم هستند، وسایل پیشگیری توی جیبم پیدا کردند! هر چی گفتم این کت مال بابام بوده، کسی حرفمو قبول نکرد!


۵ -چند روز بعد - خیابان


یک ون سبزرنگ همراه با یک بنز کنار میدان پارک کرده‌اند. ماموران با نگاهی مشکوک افرادی که در خیابان از جلوی مغازه‌ها رد می‌شوند را از نظر می‌گذرانند.
مامور ۱: خانم، بیا این‌جا، خانم با شما هستم، کجا داری میری؟ بیا این‌جا ببینم.
بله؟ ببخشید، حواسم نبود، روسریم یکم رفته بود، الان درستش میکنم.
اونو بی‌خیال، ازدواج کردی؟
بله
چند تا بچه داری؟
یکی.
یکی؟ بی‌فرهنگ، برو داخل ون، باید بریم وزرا!
مامور ۲: آقا، آقا با شمام، جناب، بیا این‌جا ببینم.
بله؟
شما ازدواج کردی؟
بله می‌بینید که، ایشونم همسرم هستند.
همسرتون رو می‌بینم، ولی ۴ تا بچه قد و نیم قدتون رو نمی‌بینم!
ئه، راستش... چیزه...
قیافه‌ت به اینایی میخوره که وازکتومی کردند! وازکتومی کردی؟
نه به جان مادرم.
ها کن ببینم؟!
سرکار بی‌خیال.
برو داخل ماشین، برو ببینم.
سرکار منو برای چی دارید می‌برید؟
توی کلانتری... نه توی آزمایشگاه معلوم میشه!


۶ -چند روز بعد - اتاق گزینش


قربان، این رزومه‌م، این فوق‌لیسانسم، این مدرک زبان، اینم نامه حسن انجام کار از محل کار قبلیم.
اینا رو ول کن، شناسنامه تو بده.
بله بله، من پیش‌بینی همچین روزی رو کرده بودم، بفرمایید شناسنامه.
نچ، ردی، ازدواج کردی، بچه نداری! بفرمایید بیرون به نفر بعدی بگو بیاد!
(توضیح آخر: ما با افزایش جمعیت موافقیم، هر کاری هم از دستمان بر بیاید کوتاهی نمی‌کنیم! اما فکر می‌کنم وظیفه مسئولان فراهم کردن بسترهایی برای راحتی پرورش فرزندان است، نه دخالت در امور شخصی افراد)

+139
رأی دهید
-2

سرسره - اهواز - ایران
دمت گرم خیلی باحال بود
شنبه 7 تير 1393 - 20:42
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.