مد عجیب خواستگاری در لابی هتل های اصفهان!

به گزارش پارسینه، وبلاگ "جیغ و جار حروف" در مطلبی به معرفی یک شیوه عجیب خواستگاری در اصفهان پرداخت، در این مطلب آمده است:

رفیق بیست و هشت ساله‌ام از روز خواستگاری و پروسۀ تحقیر دخترها در روزی که قرار است یکی از قشنگ‌ترین روزهای زندگی هر دختری باشد، می‌گوید. گویا خیلی وقت است مردها از کهن‌الگوی شاهزادۀ سوار بر اسب سفیدِ عاشق پیشۀ مشتاق، فاصله گرفته‌اند و تبدیل شده‌اند به نسخه بدل رنگ و رو رفته‌ای از آنچه که حتی اسمش را دیگر خواستگار هم نمی‌شود گذاشت. یعنی من یکی که شرمم می‌شود به این ماجرا بگویم خواستگاری. شما را نمی‌دانم.

*     *     *

تا به حال خودتان، خودتان را مسخره کرده‌اید؟ من همین دیشب خودم را گرفتم به باد مسخره. می‌خواهید قضیه را بدانید؟ پس خوب گوش کنید.

قرارمان راس ساعت 7 عصر بود. منی که خیلی هم اهل برنامه‌ریزی برای وقتم نیستم، نشستم برنامه ریختم که چطوری آماده شوم تا وعده خلافی نکرده باشیم و سر وقت دم در هتل باشیم. برنامه‌ریزی‌ام به ثمر نشست و پنج دقیقه مانده به هفت توی لابی هتل نشسته بودیم. سرگیجه داشتم. صدای تپش نامنظم قلبم توی گوش‌هایم پیچیده بود و هر لحظه امکان داشت تمام محتویات معده‌ام را روی کف سنگی لابی بالا بیاورم. مامان شوخی می‌کرد و دوست داشت دخترش توی این لحظات خاکستری شاد باشد. من ولی فقط برای مامان می‌خندیدم و فقط خدا می‌داند چه فحش‌هایی به خودم می‌دادم و لحظه به لحظه که می‌گذشت ناسزاهای آب‌دارتری نثار خودم می‌کردم. به خودم فحش می‌دادم و زن بودنم را زیر سوال می‌بردم. نباید قبول می‌کردم توی این موقعیت بی‌رحم قرار بگیرم و هی خودم را مقصر می‌خواندم. لحظه‌ها سنگین و پرحجم می‌گذشتند و وزن بغض‌های من را بیشتر می‌کردند.

چند دقیقه بعد از نشستن‌مان دیدم در هوشمند هتل باز شد و یک زن و یک پسر کت و شلواری وارد شدند. با آرنج زدم توی پهلوی مامان و گفتم اگر این‌ها باشند خودم را همین جا قطعه قطعه می‌کنم. زن در یک لحظه نگاهش را هل داد طرف همه‌ی مبل‌های لابی و تصمیم گرفت از همان مبل‌های اول یعنی جایی که ما جلوس کرده بودیم کارش را شروع کند. جلو آمد، سلام کرد و با لهجه و لبخند اصفهانی‌اش پرسید: «خانومی فلانی؟» ما خانومِ فلانی نبودیم و لذا زن با یک عذرخواهی صوری به سمت مادر و دختر مبل‌های بعدی رفت و از آنها هم پرسید: «خانومی فلانی؟»

بله درست حدس زدید. آنجا، هتل نبود دیگر. خواستگاردانی (بر وزن نمکدان) بود. این را زمانی به یقین دانستم که زن‌ها و پسرهای کت و شلواری بعدی وارد می‌شدند و می‌آمدند سراغ ما و می‌پرسیدند «خانوم فلانی؟» بعد که گزینه‌ی مورد نظرشان را می‌یافتند، بَرِشان می‌داشتند می‌بردندشان سمت آسانسور تا به اتفاق بروند توی کافه تریای هتل به قصد آشنایی. اما اما، و ما ادریک ما لابی... و ما ادریک ما لابی...

دخترها و مامان‌ها چونان ماهی‌های ترسان و بی دفاع آکواریوم‌های بزرگ بودند که مغازه‌ها دم دمای عید می‌گذارندشان دم در مغازه و پسرها و مامان‌های‌شان همچون مشتری‌های بی‌دغدغه‌ای بودند که می‌ایستند پشت آکواریوم و یکی دو تا از ماهی‌ها را انتخاب می‌کنند و می‌خرند و می‌برند خانه.

باور کنید صحنه‌ی حال به هم زن لابی هتل مثل یک فروشگاه بود و دخترها در مقام کالاهای بی سر و صدای این فروشگاه. دلم می‌خواست زمین دهان باز کند و من را ببلعد. خودم را قاطی بازی حال به هم زنی کرده بودم و راه گریزی نداشتم. هر لحظه اراده می‌کردم بلند شوم، فریادی بکشم و بگویم بس کنید این سناریوی مضحک و اعصاب خورد کن را. قشنگ می‌توانستم رگ‌های متورم سرم را زیر دستم لمس کنم. از توی صورتم آتش می‌بارید و خودم را اژدهایی می‌دیدم که هر آن امکان دارد حمله‌ور شود و همه جا را به هم بریزد و همه چیز را داغان کند. صدای غرش درونم را می‌شنیدم. وقتی مادرها می‌آمدند جلو و می‌خواستند ببینند ما کِیس مورد نظرشان هستیم یا نه، ریتم حرف زدن‌شان برایم کند می‌شد، مثل فیلم‌ها آنجایی که بازیگر حالش بد می‌شود یا خواب می‌بیند که همه دارند کند و وحشتناک حرف می‌زنند.

مسخره‌ترین وجه قضیه این بود که مادرها و دخترها زودتر آمده بودند. یعنی سر وقت خودشان را رسانده بودند و در انتظار قدوم مبارک آقا پسر و مامانش به سر می‌بردند. با خودم تمام شقوق منطقی! این جلسه را مرور می‌کردم؛ پسر اگر واقعا قصد ازدواج دارد (که حتما برگزاری این جلسه نشان دهنده‌ی عینی این قصد است) پس باید خودش را کمی مشتاق نشان دهد، باید از همان اول به طرق مختلف به دختر و خانواده‌اش بفهماند که طالب است و در انتظار مطلوب. و کدام منتظِری است که پیش از منتظَر به انتظار ننشیند؟ با خودم مرور می‌کردم که مگر قرار نیست پسر عین نیاز باشد و دختر، عین ناز؟ پس چرا همه چیز اینجا برعکس است؟ همه‌ی نازها از آن پسر شده و همه‌ی نیازها از آن دختر.

توی لابی هتل می‌توانستی آخرالزمان را از نزدیک به نظاره بایستی!

مادر و پسر مورد نظر ما پاتک زدند و از پشت صدای سلام‌شان را شنیدم. جواب سلام‌شان را نه با لبخند که با اندکی اخم زهرآلود دادم، هرچند آدم‌های متشخصی به نظر می‌آمدند. باید سعی می‌کردم روی زبانه‌های آتش اژدهای درونم دبه‌ای آب خنک بپاشم و لااقل یکی دو ساعتی زیر خاکستر پنهانش کنم. من هم شده بودم عینِ دخترهای قبل از خودم که دلم برایشان می‌سوخت. حالا باید برای خودم دل می‌سوزاندم. گذاشتم آن‌ها جلوتر بروند و من پشت سرشان عصبانیت‌هایم را یکی یکی قورت می‌دادم و بغض‌هایم را یکی یکی می‌خوردم تا دست کم بتوانم یکی دو ساعت موقر بنشینم و حرف بزنم. حرف‌های کلیشه‌ای «شما چه جور آدمی هستید / من چه جور آدمی هستم» و قس علی هذا را که فکر نکنم در طول تاریخ، حتی یک نفر از قِبلش فهمیده باشد، طرف مقابل واقعا چه جور آدمی است.

+64
رأی دهید
-46

rashin 83 - تورنتو - کانادا
آره حال به هم زن بود . حال به هم زن تر از اون دخترها و مادرهاشون .
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 16:49
klopatra7 - دوسلدورف - آلمان
امان از بی شوهری
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 15:40
coco - تورنتو - کانادا
تقصیر از خود دختر ها ست که خودشون را اینطوری خوار خفیف میکنند - خوب تفنگ که نزاشتن پس گردنتون نرین تو میتینگ. به هوا ی خوستگار های آنچنانی‌ و مهریه‌ها ی هزار سکه‌ای (من خودم خیلی‌ وقت از ایران اومدم بیرون اصلا نمیدونم هزار سکه چقده ولی‌ شنیدم که زیاد - از اون داستان ایرانیان یکی مال اون خانوم دکتر که با یه دیوونه‌ای دکتر دیگه‌ای عروسی‌ کرده بود) میرید هتل ها ی آنچنانی‌ ....هر چی‌ بیاد سر تون حقتونه خوش باشید با حماقتتون.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 16:26
arsham 667 - کپنهاک - دانمارک
اون وقت این یعنی‌ چی‌؟؟ مگه تو جوب شما تو اصفهان زندگی‌ می‌کنین که خاسگاریتنو تو هتل میذارین ؟؟
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 17:12
fariborzkhan - ایران - ایران
(مگر قرار نیست پسر عین نیاز باشد و دختر، عین ناز؟) کی همچین قراری گذاشته؟ همین طرز فکر اشتباه دخترایی مثل توه که کارها را سخت کرده. دو طرف هر دو نیاز دارن. دو طرف هر دو باید انسانیت خودشونو نشون بدن. حالا اگه چون اعتماد به نفس نداری تلخند یا به قول خودت خنده زهردار تحویل مردم می دی تقصیرو به گردن موقعیت ننداز. یه کم هم از دید طرف مقابل به قضیه نگاه کن و انتظار گدایی خنده و محبت تو را کردن نداشته باش.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 17:29
delmorde - یوتوبوری - سوئد
واقعا در ایران اخوند زده که مانند یک بدن سرطانی شده. وضع ازدواج اسفناک شده. فقط خود بی ناموسشانند که باهم ازدواج می کنند یا با دیگران بشرط. وگرنه مردم عادی ازدواج برای جوانان چه دختر یا پسر یک رویاست. بیشتر جوانان دنبال صیغه یعنی بازی اسلامی هستند تا ازدواج. علت وجود مردمی مغزکثیف و نجس دگم بنام اخوند مردمی که وجودشان سبب نکبت برای کشور است. مطمئنا ما در بدترین برهه از تاریخ ایران قرار داریم که بعدها اشکار خواهد شد. همانطوری که به مغولها فحش و لعنت می فرستیم به این موجودات بیدین. به خدا اینها دین ندارند دینشان قدرت، پول، دزدی و جنایتست کاری که اینان با ما مردم کردند حتی روی مغول را سفید کردند زیرا بنام دین و خدا هرکار کقیفی انجام میدهند.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 18:09
hassan5 - تهران - ایران
میگم اگر شوهر دست اول گیر نمیاد سراغ شوهر دست دوم یا دست سوم بروید حتما موفق میشوید!!!
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 18:29
damad - منچستر - انگلستان
امان از سریال‌های فارسی ۱ که شدن خدای همه ایرانیا و مدل کره ای‌ها خواستگاری می‌کنن
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 18:46
franktehrani - ونکوور - کانادا
این خیلی معمولی هست.دو نفر تو یک سایت که فکر میکنم همسرجون باشه برای دوستیابی و انتخاب همسر نام نویسی کردند و اینجوری تو ایران ترتیب ملاقاتشونرو میدن . اگه نمیخواستی قبول نکن کسی زورت نمیکنه که.اصلا چرا ثبت نام کرده بودی تو که رگ گردنت بیرون میزنه. خنده داره نه؟
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 19:13
آزاد10 - آلمان - المان
خوب عزیز من حساب اینجاش رو هم کردی که اگر آقا داماد پسندید کیلو چند تا سکه پاش حساب میکنی؟ همه جای دنیا کم و بیش همینه. تا قبل از بله، دخترها هر کاری میکنن که موافقت آقا پسر رو بگیرن. همینکه امضاء رو گرفتن دیگه هیچ خدایی رو بنده نیستن. داماد بدبخت تازه میفهمه حکم بردگی خودش رو امضا کرده. یا باید یک عمر بردگی کنه یا یک عمر کار کنه و خسارت خلاص شدن از بردگی (بخون طلاق) رو بپردازه. مخصوصا توی ایران.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 19:17
سهیل ایرانی - اصفهان - ایران
این اصول و اطوارها را متاسفانه خانواده های دختر در اصفهان رایج کرده اند که 1- هزینه این جور مراسم گردن پسر بیافته 2- اگه به نتیجه نرسید همسایه ها و نزدیکان متوجه این موضوع نشوند 3- زحمت مهمون داری و پذیرایی و .. هم دیگه رو دوش خانواده دختر نیست
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 19:27
raha1984 - هامبورگ - المان
مامانی تر از پسرهای ایرونی در جهان وحود نداره !!!!!
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 19:55
رستگار501 - برن - سویئس
این چه جور بی ناموسی است ؟ پس گشت ارشاد مگه مرده یا آزادی روابط جنسی برقرار شده ؟ -- از برادران مسلمان حزب الهی خبری نبود ؟ تا جلوی این رسوم غیر اسلامی را بگیرند؟ یک زن مسلمان تا شب زواف نباید چهره اش را به همسرش نشان دهد . بهتره برین تو اینترنت چت کنین تا اسلام به خطر نیفتد.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 20:22
paksan - آمریکا - آمریکا
واقعاً باید به این آدم گفت خفه شو.. آخه وقتی والدین دلشون می خواد کسی رو که خودشون می شناسند و یا کسی بیاد خاستگاری که آنها حضور داشته باشند خوب همین میشه دیگه .. تازه این خیلی مادبانه هستش و کسی هم که زور نکرده شما رو برید با پسر مورد نظر صحبت کنید اگر خوشت آمد ازش یه نامزی ساده بکنید بعد از 3 ماه یا 6 ماه تصمصیم بگیر که می خوای ازدواج کنی باهاش یا نه؟! این به نظرم بد نیست! ولی این خانوم انتظار داره یکی بصورت غریبه تو خیابون عاشقش بشه و دنبالش بیاد و چند بار هم دستگیر بشه و دردسر بعد همین طور ناشناس بیاد خونه شون خواستگاری و حالا مثل یک هندوانه سربسته چونه بزنند سر مهریه و بعد هم بدون نامزی سریع عقد کنند و بعد از 6 ماه هم پشیمون بشه و هروز دعوا مرافه.. بابا یکم فکر کنید آخرش میخواید چکار کنید؟همه این آدمهای دماغ بالا که عصبانی هم میشند دنبال یه پسر مایه دار و تحصیلات دار که همه چیز داشته باشه میگردن و اصلاً مهم نیست طرف چطوری انتخابش کنه؟! همش چرت و پرت نوشته این یارو و به نظرم طرف چون هیچکس خوشش نیامده از قیافه عصبانی و بلغورش داد و بیداد راه انداخته.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 20:29
Liberté_Montréal - مونترال - کانادا
مردم از خنده خیلی باحال بود. خدا این اصفونی هارو از ما نگیره.. :D
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 18:36
سهیل ایرانی - اصفهان - ایران
آره اینجا رسمه. از طریق اشخاصی به نام راوی خانواده‌ها به هم معرفی میشن. معمولا راوی از خانواده دختر پول میگیره برای معرفی و اگه هم وصلت شد سکه. بعد میمونه پسر و دختر تو یه هتل همدیگه را ببینن و خوششون بیاد. منم یه بار رفتم هتل چهل پنجره یکم با دختره حرف زدم و از خارج رفتن گفتم و خندیدیم بعدم خداحافظ. همون یه دفه کافی بود تا بفهمم دخترهایی که تو کارشون موندن رو به این کار میارن و البته برای کامل شدن قضیه یه پسر بی عرضه هم لازمه. البته شاید رسم بودن این قضیه تو شهر سنتی اصفهان به خاطر آمار بالای طلاق و یا توجه اصفهانیا به مسایل مالیه و یا اینکه میخوان قبل از آشنایی خانواده‌ها از همدیگه شناخت داشته باشن. بی کلاس‎ها میرن هتل جهل پنجره. یکم کلاست بالاتر باشه میری هتل آسمان و با کلاس‌ها هم میرن هتل عباسی. خداییش یه بار برید هتل چهل پنجره خیلی طنزه، یه نفر را پیدا نمیکنی که برای کاری غیر از خواستگاری اومده باشه. کلی سوژه خنده است و البته تاسف. من به مادرم گفتم که تحت هیچ شرایطی هیچ دختری را از طریق راوی به من معرفی نمیکنی یا خودم یکی را پیدا میکنم و یا هیچی همینه که هست.
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 18:49
sarap - ونکوور - کانادا
جریان چیه؟ من اصلا متوجه نمی شم یعنی تو اصفهان رسمه که دخترا رو می برن هتل واسه خواستگاری؟ این دیگه چه جورشه؟
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 23:47
کبالت3 - کرج - ایران
پس چایی آوردن دختر چی میشه ؟ البته اصفهانی ها زرنگن احتمالا حج خانم والده محترم عروس خانم فلاکس چائی رو زده زیر چادر آورده کبلائی.
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 05:10
غلامعلی - تهران - ایران
ازاد10المان،کاملا بجا گفتی،دخترا اولش ننه من غریبم بازی درمیارن بعدش ....
‌چهارشنبه 27 فروردين 1393 - 21:19
mahimahi - لندن - انگلستان
شما که دوست نداشتی چرا رفتی؟ حتما 1 درصد احتمال میدادی که بختت اینجوری باز بشه. از قدیم رسم بوده که منزل دختر میرفتن خواستگاری حالا یه سری برای اینکه جلسه اول کسی را که نمیشناسن تو خونه زندگیشون راه ندن میرن هتل. حالا بده مامانت تو این گرونی نباید خرج میوه و شیرینی و آجیل بده؟؟ شما که تا این سن نتونستی شاهزاده سوار بر اسبتو خودت بیابی دیگه شلوغ نکن. لهجه رو هم مسخره نکن هر شهری یه لهجه ای داره. به خدا تو خارج هم جلسه اول آشنایی یه جا با هم قرار میزارن. اسمش جلسه آشناییه. حالتم بهم نخوره اون آقایون هم برا تفریح نمیان مثل شما بهر امید میان. والا. اخه آدم باید واقع بین باشه.
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 09:35
nima13591111 - تهران - ایران
مزخرف نوشتی
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 11:02
mahimahi - لندن - انگلستان
تا این غرور و کله پر از بادتم کنار نذاری نه شوهر پیدا می کنی نه دوست پسر. نه فقط شما بلکه هرکسی مثل شما فکر میکنه. مردم دیگه حوصله این کلاس گذاشتن ها و لوس بازی هارو ندارن.
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 10:50
سعد حلي - سیدنی - استرالیا
ایییی. به قول یه بنده خدای اصفونی: خاکی توالتی مسجد حکیم تو سرتون با این رسم و رسوم. یه باره دختِره رو بِبِرین سبزه میدون بذرین تو مِغازه کهنه فروشا بلکی یکی خوشش بییاد
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 12:33
golchin - تهران - ایران
چه خوب فردا میرم اصفهان
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 14:18
کوروش مهری - یزد - ایران
به نظر من مشکلی نداره این روش دردسرهای خواستگاری سنتی رو نداره
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 21:06
اصفهان زیبا - اصفهان - ایران
خیلی هم خوبه چرا هرچی چیز عجیب تو خارج اتفاق میفته پای حساب فرهنگ بالا و ازادی و این چیزاست؟ دوست دارن قبل از اینکه خونه زندگیشون نشون هم بدن همدیگه رو ببینن.بلد نیستید نظر ندید
‌پنجشنبه 28 فروردين 1393 - 21:44
shahlakhanoom - اکلند - نیوزلند
درود بر نصف جهان زیبا. به نظر من این یکی‌ از بهترین رسمهایی است که دارد جای آن سنتهی قدیمی‌ و کهنه را می‌گیرد. حالا باید اعتراف کرد که اصفهان واقعا شهر هنر و هنرمندان است. و آنها نه تنها در صنایع دستی‌ پرچمدار هستند بلکه در راه ازدواج آسان و کم خرج هم یکّه تاز شده اند. آفرین بر این هنرمندی.
یکشنبه 31 فروردين 1393 - 08:38
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.