پرویز کاردان، از مراد برقی تا بکت

پرویز کاردان نامش با دو سریال تلویزیونی «خانه بدوش» و «سرکار استوار» عجین شده است. او بیش از پنجاه سال در صحنه تئا‌تر حضور داشته و در محبوب‌ترین سریال‌های تلویزیونی نقش آفرینی کرده است.


پرویز کاردان که مهر ماه هفتاد و پنجمین امسال تولد خود را جشن می‌گیرد، از سال ۱۳۳۸ فعالیت هنری را با بازی در سریال‌های تلویزیونی آغاز کرد. او که تحصیل کرده دانشکده هنرهای دراماتیک تهران است و رشته کارگردانی تئا‌تر را نیز در لندن خوانده، تنها دو سال پس از شروع کار به صحنه تئا‌تر رفت و کاردانی خود را در نمایش‌های زنده نیز به اثبات رساند. بازی در محاکمه ایرج میرزا، تهران آه، تهران هفت رنگ، سلام و خداحافظ شازده خانم و در چند نمایشنامه از آثار نویسندگان برجسته تا‌تر چون «بکت» از جمله فعالیت‌های صحنه‌ای او به شمار می‌رود.
 
هم نسلان پرویز کاردان همچنان شب‌هائی را به یاد می‌آورند که در دکان‌ها بسته و کرکره‌ها پائین کشیده می‌شد، شهر در سکوت و آرامش فرو می‌رفت و از هجوم ترافیک ناگهان کاسته می‌شد. مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها در کنار فرزندان و نوادگان خود پای تصویر تلویزیون می‌نشستند و شب چرهٔ تلویزیونی به راه می‌افتاد. سرکار استوار قهرمان محبوبشان بود که با چاشنی صمد آقا و لیلا مجموعه‌ای فراموش ناشدنی را می‌ساخت.
 
سریال بعدی خانه به‌دوش نام داشت که مراد برقی قهرمانش بود و کاردان خود ایفای این نقش را بر عهده گرفته بود. قهرمانان اما همه برخاسته از درون مردم بودند و از اداهای روشنفکری به دور. پرویز کاردان معتقد است که غیر از هنر که تاج آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست. ما هم به دنبال این منزلت پایدار به سراغ او رفتیم و با او به گفت‌و‌گو نشستیم.
  
آقای کاردان آیا روی آوردن شما به تئاتر و سینما و تحصیل در این رشته یک امر تصادفی بود، یا ازهمان آغاز در ذهن شما برنامه‌ریزی شده بود؟
 
راستش فکر می‌کنم که بسیاری از ایرانیانی که به کار هنر کشیده شده‌اند، تقریباً یک تصادف سر راهشان بوده که چنین کردند.  در زمان ما یعنی در زمان نوجوانی ما هنوز این مدارس عالی رادیو تلویزیون یا دانشکده هنرهای زیبا یا نیامده بود یا هنوز جا نگرفته بود و یا بسیاری از پدر و مادرها این رشته‌ها را جدی نمی‌گرفتند. به‌هرحال من به خاطر راهی که به وزارت فرهنگ و هنر، که آن موقع اسمش هنرهای زیبا بود، پیدا کردم و به خاطر تحقیقی که روی کارهای عروسکی شیراز کرده بودم، به آنجا راه پیدا کردم و کشیده شدم به کار تئاتر تا امروز که در خدمت شما هستم.
 

 

ما از نخستین روزهای بازیگری شما را بیشتر در سریال‌ها و نمایش‌های عامه‌پسند مثل «مراد برقی» دیدیم. چرا مراد برقی و احتمالاً نه یک پرسوناژ روشنفکر؟
 
راستش نمی‌دانم مقصودتان چیست. ولی برنامه‌‌ تلویزیونی و سریال تلویزیونی همیشه خصوصیات خودش را دارد. یعنی باید برنامه‌ای باشد که بتواند با توده وسیع مردم ارتباط برقرار کند. فرق می‌کند با نمایشی که روی صحنه است، یا برنامه‌های خاصی که ویژه یک گروه خاصی ساخته می‌شود. سریال باید بتواند به تمام خانه‌ها راه پیدا کند و محبوبیت پیدا کند و سریال هم پایه‌گذارش ما نیستیم و می‌بینیم که در خارج از کشور نیز  همیشه سعی می‌شود سریال‌ها در توده مردم نفوذ پیدا کنند.
 
اما من در همان موقع که  سریال‌های متعددی  ساختم، مثلاً بعد از سریال به قول شما مراد برقی که اسمش «خانه به‌دوش بود»، سریال مرد اول را ساختم که شاید پیام وسیع‌تری در آن بود. به‌هرحال کارهای صحنه‌ای که انجام می‌دادم، یعنی من که نمایش «در انتظار گودو» ساموئل بکت را بازی می‌کردم یا «می‌خواهی با من بازی کنی» مارسل آرشال یا کارهای چخوف را، در زمینه‌ی تلویزیون باید راه تلویزیون را دنبال می‌کردم.
 
البته من هم به‌یاد دارم که شما سریال «اختاپوس» را همراه با آقای صیاد و آقای نوذر آزادی ساختید. اما این سریال هیچگاه نتوانست جانشینی مثلاً برای سرکار استوار باشد. به نظر خود شما علتش چه بود؟
 
راستش اختاپوس را آقای صیاد ساختند و من در آن بازی می‌کردم. آن موقع ما باهم کار می‌کردیم.  اما اصلاً قرار نیست چیزی جای چیز دیگری بنشیند. سرکار استوار را من درست کردم موقعی که در انگلیس بودم و بعد با کمک صیاد و منصور پورمند ادامه‌اش دادیم و یکی از طولانی‌ترین سریال‌ها بود. سرکار استوار جای خودش را داشت، اختاپوس جای خودش را داشت.هیچ چیز قرار نیست جای چیز دیگری را بگیرد.
 
من منظورم جایگزینی برای سرکار استوار نبود. منظورم این بود که چرا مردم به آن اندازه‌ای که از سرکار استوار استقبال می‌کردند، از اختاپوس استقبال نکردند. آیا مردم تنها این نوع از سریال‌ها مورد پسندشان بود؟
 
یادتان باشد که الان هم مردم از طریق تلویزیون از ساده‌ترین داستان‌ها استقبال می‌کنند. نوع کارها با همدیگر فرق می‌کند. قرار نیست که هر کاری تمام توده‌مردم تماشاچی‌اش باشند. هر کسی با سلیقه خودش برنامه‌ی مورد علاقه‌اش را انتخاب می‌کند.
 
آقای کاردان شما یکبار گفته‌اید که هنوز هیچ کسی نتوانسته جای هنرمندان قدیمی را بگیرد. چرا با وجود این همه هنرمند جوان ما هنوز جایگزینی برای هنرمندان قدیمی پیدا نکردیم؟
 
 نمی‌دانم که من چنین حرفی زدم یا نه. ولی می‌خواهم نکته‌ای را خدمت‌تان بگویم. بروبچه‌های قدیمی حالت نوستالژیک پیدا کرده‌اند. مردم با آن‌ها خاطره ‌دارند. ولی نسل جوانی که الان در ایران بزرگ شده، با ما خاطره ندارد. الان بسیاری از جوان‌ها، دختر و پسرها فارغ‌التحصیل مدارس هنری هستند که جزو بهترین‌ها هستند و خیلی‌هاشان از قدیمی‌ها بهترند و این دلیل نمی‌شود. منتهی همان طور که مردم گاهی اوقات از ترانه‌های قدیمی خاطره دارند، برایشان جنبه نوستالژیک دارد، از برخی چهره‌های قدیمی هم خاطره دارند و به یادشان هست. وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنند، احتمالاً به دوران بهتر زندگی‌شان فکر می‌کنند.
 

 

منظورتان نسل ما ست و نه نسل جوان!
 
بله، نسل ما بیشتر به گذشته فکر می‌کند. در همین لس‌آنجلسی که ما زندگی می‌کنیم، همه مثل این که  در سی و چند سال پیش زندگی می کنند.  ولی در همین جا هم ما می‌بینیم که بسیاری چهره‌های جوان ایرانی به هالیوود راه پیدا کرده‌اند، کارهای فوق‌العاده انجام می‌دهند. جلو مسیر کار و زندگی را نمی‌شود گرفت. هر حکومتی بیاید سر کار، به‌هرحال این راهی‌ست که خیلی‌ها دنبال می‌کنند. این امتیاز بزرگی‌ست برای جامعه که جوان‌ها می‌آیند جای بزرگترها را می‌گیرند و همه بهتر هم هستند. امروزه نسل امروز از نسل قدیم خیلی بهتر است.
 
به نظر شما هنرمندان در تبعید آنچه را که از دستشان برمی‌آمده در اعتلای هنر به‌خرج داده‌اند، یا بیش از این‌ها می‌توانستند انجام دهند و یا قادر نبودند که انجام دهند؟
 
ببینید به قول شما هنرمندان در تبعید قبل از این که کار هنری انجام دهند، گرفتار زندگی‌شان بودند و بیشتر برای زنده ماندن‌شان و ادامه زندگی‌شان کوشش کردند و بنابراین مقداری هم به‌کارها رسیدند و امکانات خارج از کشور با امکاناتی که آن موقع در داخل کشور داشتند به کلی فرق می‌کرد. همین قدر که دوام آوردند، خودش امتیاز بزرگی‌ست.
 
اما مثال‌های دیگری هم داریم از کشورهای دیگر مثل یونان. وقتی حکومت سرهنگ‌ها در یونان بود، هنرمندان در تبعید مثل ملینا مرکوری واقعاً تأثیرگذار بودند در سرنوشت حکومت‌شان. چرا ما نتوانستیم؟
 
خواهش می‌کنم که ما را با یونان مقایسه نکنید. یونان کشور فلسفه، کشور فرهنگ و همان خانم ملینا مرکوری یک موقعی وزیر فرهنگ شد در آنجا. من فکر نمی‌کنم در ایران هیچ وقت هیچ بازیگری بتواند وزیر فرهنگ شود، مگر این که به کلی همه چیز عوض شود. مقایسه نکنید. ما ویژگی‌های خاص خودمان را داریم، آن‌ها ویژگی‌های خاص خودشان را دارند. هر ملتی ویژگی‌های خاص خودش را دارد.
 
اما خانم مرکوری بعد از سقوط سرهنگ‌ها در یونان وزیر شد!
 
آره، ولی اگر نخواهم زیاد سیاسی شوم، یونان چه قبل از آن و چه بعد از آن یونان بود. فرهنگش سرجایش بود. متأسفانه در انقلاب ما به‌کلی مملکت یک کشور دیگری شد. شاید این در دنیا بی‌نظیر بود. در بسیاری از کشورها انقلاب می‌شود، ولی فرهنگ‌ سر جایش می‌ماند، هنر سر جایش می‌ماند. همه چیز می‌ماند. در ایران یک شبه آن زلزله‌ای که خانه را لرزاند، یکباره همه چیز را دگرگون کرد و ما به‌کلی عوض شدیم. یعنی الان ایران امروز ایران سی‌ و چهارسال پیش نیست. اصلاً یک کشور دیگر است. هم از نظر اقتصادی، هم از نظر فرهنگی، هم از نظر نوع دیکتاتوری، با توجه به همه‌ی این‌ها.
 

 

آقای کاردان تا آنجایی که من یادم می‌آید، شما در ایران همکاری تنگاتنگی هم با آقای پرویز صیاد داشتید. چرا این همکاری در خارج از کشور ادامه پیدا نکرد؟
 
ما با همدیگردر ایران کار می‌کردیم. سال‌ها باهم شریک بودیم. کارهای متعددی کردیم. در خارج از کشورهر کسی راه خودش را رفته است و نه هیچ دلیل بر کدورتی‌ست و یا... صیاد یکی از عزیزترین دوستان من است. مرتب همدیگر را می‌بینیم و هرکدام کار خودمان را انجام می‌دهیم.
 
من یکبار از زبان خانم آغداشلو شنیدم که سبب روی آوردن دوباره‌ی خانم آغداشلو به صحنه‌ی تئاتر شما بودید. آیا این شم هنری شما در خارج از کشور در مورد کسان دیگری هم به‌کار رفته است؟
 
ببینید، در بسیاری ازمواقع زمان و حوادث کمک می‌‌کند که یک کارهایی انجام شود. من و شهره آغداشلو در لندن با هم آشنا شدیم و نمایشنامه‌ هفت سنگ را که من نوشته بودم، آوردیم روی صحنه. یک نمایشنامه دو نفره که با استقبال بسیار در بسیاری نقاط دنیا مواجه شد. با آن نمایشنامه آمدیم به آمریکا و از آنجا که در آمریکا هر کسی آمدنش دست خودش است، رفتن‌اش دست خداست، هر دو ماندگار شدیم.
 
 شهره یکی از بااستعدادترین زن ها در رشته‌ی تئاتر در ایران بوده و با استعداد خودش، با پشتکار خودش پیشرفت کرد و امروز دوست عزیز من است و به‌هرحال با همدیگر کار کردیم و الان هم هر کدام کار خودمان را انجام می‌دهیم. اما چهره‌های دیگری هم بودند که آمدند و رفتند. ولی خب شهره به‌خاطر شهرتی که پیدا کرد، مخصوصاً به خاطر نامزدی برای اسکار، بیشتر جلوه کرده است.

+159
رأی دهید
-16

PARVANE1 - برنموث - انگلستان
همیشه دوستت داشتم و خواهم داشت. پایندگی و سرفرازیت آرزویم هست.
جمعه 7 مهر 1391 - 00:50
شاهین آریا - لندن - انگلستان
پرویز کاردان عزیز و همه هنرمندان ایران زمین هر هنری که داشته اند در راه شادی و فراموشی غم های سنگین که ملت ایران همواره با آن در طول تاریخ کهنش داشته کمک کرده اند. دم همه شان گرم باشد. بنابراین بر همگان لازم است که هنرمندان را پاس دارند که واقعا با فداکاری های بی شایبه هنرشان ارایه کرده یا هم اکنون با تمام مصایب و آوارگی اجباری باز هم خود را نشان میدهند. امثال مرضیه و الهه وعهدیه و دهها هنرمند عزیزمان که متاسفانه به دام سیاست و مذهب و حزب بازی افتادند وشاید هم بعضی شان هنوز درگیر هستند نمیتواند یاد و خاطره و شادمانی گذشته مان را به دست فراموشی بسپارد. اگر زنده هستند خدا سلامتشان دارد و اگر هم که رفته اند روحشان شان. همیشه بیادشان هستیم و هرگز فراموششان نخواهیم کرد. خداوند جان و خرد را سپاس. ایرانی و شاد باشیم.
جمعه 7 مهر 1391 - 08:24
*Fanoos* - ايران - ايران
عاشق نقش مراد برقیشم موفق باشن و سلامت
جمعه 7 مهر 1391 - 16:21
Afshin London - لندن - انگلستان
پرویز کاردان از بهترین هنرمندان ایرانیست. کسی که هیچوقت از هنرش کم نشد و خالق چندین کار جاودانه است. محاکمه ایرج میرزا را حتمن ببینید
جمعه 7 مهر 1391 - 17:25
sefead - لندن - انگلستان
ای کاش آقای کاردان یک نمایش از نمایندگانِ مجلس در حالِ ...خوردن میساخت.
شنبه 8 مهر 1391 - 01:53
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.