دختران تهرانی به یاد زن سرخپوش میدان فردوسی دور هم جمع شدند
پنجشنبه – میدان فردوسی به ساعت پنج عصر، میعادگاه دختران و زنانی بود که برای بازخوانی یک پرونده عاشقانه با لباسهای یکدست سرخ، دور یکدیگر جمع شده بودند. در جهت جغرافیایی شمال شرقی میدان فردوسی، تا چشم کار میکرد. دختران سرخپوشی را میشد دید که در پرفورمنس «بانوی سرخپوش» - برآمده از یک حرکت خودجوش

یاقوت
شما خودتون رو معرفی میکنید؟
یاقوت.
چند سالتونه؟
50 سال.
چرا همیشه لباس سرخ به تن شماست؟
از همه لباسها بهتر است.
رنگشو بیشتر دوست داری؟
بله، بله.
چرا همیشه توی میدان فردوسی هستی؟
همیشه پاتوق من بوده. کجا برم؟ هرجا برم آسمون همین رنگه.
چرا تو یه میدان دیگری منتظر نمیشی؟
برای اینکه محل، اینجا شاید زندگی میکنم موندم اینجا دیگه.
میگن شما منتظر کسی هستی...
دروغه.
دروغه؟
بله
قوم و خویش و فامیل دارین؟
بله دارم.
چرا با آنها زندگی نمیکنی؟
چون از اولش اینطوری زندگی کردم
چرا؟
کردم دیگه! چرا نداره!
خودتون دوست داشتین؟
آره.
یاقوت خانم میگن که شما عاشق هستید...
نه بابا! عاشق نیستم! عاشق؟ الان دیگه این حرفها عیبه برای من.
در جوانی؟
در جوانی خب عاشق بودم. هر کسی در جوانی عاشقه در پیری هم عاشقه.
میگن که شما عاشق شدی و قرار ملاقاتی با معشوقتون داشتین در میدان فردوسی...
نه بابا من با یکسری دوست قدیمی زندگی میکنیم اینجا هستیم.
از روز اول شما منتظر کسی نبودی؟
نه! نه این حرفها دروغه...
دو سال پیش وقتی برنامهای درباره عشق میساختم، گفتم روزی تهرانیها به یاد او میافتند، که مدتی است نیست و او که چنان ابر آمده بود آرام چنان ابر میرود. او آن کلید گمشده عشق شده بود و عشاق آنچنان که در رم چند سکهای در چشمهای میافکنند... در آفریقا رقصی تا صبح بر پای درخت مقدس میکنند و در همین تهران خودمان به توپ مروارید دخیل میبستند و به چنارهای پیر امامزادهها، در اینجا چند تومانی در کف او نذر عاشقان بود. اما اینک نیست. شهری چون تهران که در هر خانهاش دیوان حافظی بر رف است بیعشق که نمیزید. پس او کجاست؟ اگر چیزی از او میدانید، ما را هم خبر کنید، همدیگر را خبر کنید. مبادا در این هیاهو شهر بیعشق بماند.»
شمال میدان فردوسی حوالی همان جاهایی که «یاقوت» منتظر میایستاد، فروشگاه پوشاکی است. نام این فروشگاه هم با سرخپوشی دخترانی همراه بود که پنجشنبه عصر به یاد «یاقوت» در میدان فردوسی حاضر بودند. تجمع دختران سرخپوش به آنجا منتهی شد که کار و کاسبی این فروشگاه سکه شد! دختران سرخپوش به اجبار وارد فروشگاه شدند و هرکدام شال و مانتوی سرخ خود را با البسهای در همین مقیاس به قیمت واحد هرکدام شش هزار تومان به رنگی دیگر تغییر دادند. دیگر قرمز به تن نداشتند اما هر کدام مستعد «یاقوت» بودند.





