هوش کلاغ ها را دست کم نگیرید

هوش کلاغ ها را دست کم نگیرید

بعضی از کلاغ ها در گروههای بزرگ زندگی می کنند

نتایج تحقیقات دانشمندان انگلیسی حاکی از آن است که پرنده ها و به خصوص خانواده کلاغ ها، بیش از آنچه که در گذشته تصور می شد باهوش هستند.

"کریستوفر برد" از بخش جانورشناسی دانشگاه کمبریج انگستان که در این مورد تحقیقات گسترده ای انجام داده، معتقد است که پرندگان و در راس آنها خانواده کلاغ ها، علاوه بر آنکه از حافظه بسیار خوبی برخوردارند، توانایی استدلال های پیچیده اجتماعی را هم دارند.

آنچه که حیرت آقای "برد" را بیش از همه برانگیخته، توانایی خارق العاده کلاغ ها در ساخت و استفاده از ابزار است.

البته بخشی از هوش این پرندگان در تعامل با سایر اعضای گروهی که در آن زندگی می کنند جلوه گر می شود. به طور مثال کلاغ ها قادرند به راحتی افراد مختلف گروه را از هم تشخیص دهند، و یا با بعضی از آنها روابط نزدیک تری برقرار کنند.

رفتار فریبکارانه

زندگی کردن در گروه، گاهی اوقات باعث می شود کلاغ ها رفتارهای فریبکارانه ای از خود به نمایش بگذارند. نتایج این تحقیقات نشان می دهد که گونه خاصی از زاغ ها، استاد این شیوه های فریبکاری هستند.

بسیاری از کلاغ ها عادت دارند غذا و آذوقه را برای مصرف در آینده، به خصوص در فصل سرما ذخیره کنند. اما گونه به خصوصی از زاغ ها حتی در این مورد یک قدم فراتر می روند.

آنها اگر متوجه بشوند که تحت نظر هستند، برای فریب دادن و گیج کردن پرنده های دیگر منقار خود را در زمین فرو می برند بدون آنکه غذا را در آن نقطه قرار داده باشند. سپس ممکن است آنها غذا را در نقطه ای دیگر مخفی کنند.

تست آینه

اگر بفهمند تحت نظرند، رفتارهای گمراه کننده ای از خود بروز خواهند داد
پیش از این تصور می شد تنها بعضی از انواع پستانداران، از جمله دلفین ها و فیل ها از وجود خود آگاهی دارند و به نوعی از توانایی تشخیص خود برخوردارند.

اما سال گذشته برای نخستین بار گروهی از محققان آلمانی دریافتند که گونه ای از کلاغ ها (مگپای) نیز از این توانایی برخوردارند.

به این ترتیب که با قرار دادن یک پرچسب رنگی زیر منقار این پرندگان، و قراردادن یک آینه مقابل آنها، مشاهده شد که این زاغ ها با تشخیص تصویر خود در آینه، تلاش می کنند برچسب را از منقار خود جدا کنند.

ساخت و استفاده از ابزار

اما علاوه بر توانایی کلاغ ها در محیط های اجتماعی، موضوع دیگری که حیرت دانشمندان را برانگیخته توانایی آنها در ساخت و استفاده از ابزار است.

تحقیقات اخیر نشان می دهد که کلاغ ها در این مورد نه تنها از پستاندارانی نظیر شامپانزه ها چیزی کم ندارند، بلکه در مواردی رفتار پیچیده تری هم از خود به نمایش می گذارند.

راسل گری، و تیم تحقیقاتی او از دپارتمان روانشناسی دانشگاه آکلند با مطالعه کلاغ های "نیو کلدونین" که در جزیره ای به همین نام در اقیانوس آرام زندگی می کنند، پی بردند که این کلاغ ها با جدا کردن شاخه اصلی، جدا کردن انشعابات آن و سپس شکل دادن به انتهای شاخه، ابزاری درست می کنند که در به دام انداختن کرم ها و حشرات کاربرد دارد.

سئوال بی جواب

هوش کلاغ ها حتی در مواردی بیش از هوش پستاندارانی مثل شامپانزه هاست
در حالیکه دانشمندان موفق شده اند به بسیاری از رفتارهای هوشمندانه کلاغ ها از جمله کلاغ های جزیره "نیو کلدونین" پی ببرند، اما یک سئوال اساسی وجود دارد که هنوز پاسخ قانع کننده ای برای آن پیدا نشده است.

آنها مایلند بدانند که دلیل یادگیری و پیشرفت مهارت در ساخت و کاربرد ابزار توسط این نوع خاص کلاغ ها چیست.

نکته جالب این است که حتی با دور کردن کلاغ های "نیو کلدونین" از محیط اصلی زندگی آنها، و قطع رابطه آنها با سایر اعضای گروه، این کلاغ ها همچنان توانایی ساخت ابزار برای رفع مشکلاتشان را به ارث می برند.

به این ترتیب دانشمندان می گویند با وجودیکه شاید بعضی از مردم تصور کنند تحقیقات علمی در مورد پرندگان و به خصوص کلاغ ها بسیار پیشرفته است، در عمل این یافته اثبات می کند که آنها هنوز در مراحل ابتدایی تحقیقات به سر می برند.

mc20 - ژاپن - توکیو
کلاغ پدر مارو در اورده از 3 صبح زر میزنن تا 11شب حیکلشون از گربه گنده تر
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
من در اوایل جوانی همواره آرزو داشتم یک بچه کلاغ را نگهداری کنم اما خانواده زیاد با این یکی موافق نبودند . روزی با مادرم در محوطه بیمارستانی
در حال رفتن به عیادت کسی بودیم ناگهان دیدیم کلاغهای بسیاری روی زمین دور چیزی قار قار می کنند و مدام می چرخند نزدیکتر که شدیم دیدیم
یکی از بچه های آنها از لانه افتاده است . من از ذوق می خواستم نزدیک رفته و بچه کلاغ را بردارم اما مادرم اجازه نداد و گفت اونا چشماتو در میارن . البته هم دلم می خواست مال خودم باشه و هم به جورایی هم نجاتش بدم اما عاقلانه نبود . هیچ کاری هم از دستمون برای نجاتش بر نمی آمد بنا بر این بالاجبار آنجا را ترک کردیم . این کلاغهای استثنایی که در باره آنها تحقیق کرده اند احتمالا نوع ژن و جغرافیای زندگیشان در نحوه توانایی آنها تاثیر داشته . مدل ایرانیا که اینقدر با هوشن این که خیلی راحته .
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی
کاش بعضی از انسان ها جماع ( نزدیکی کردن ) را از کلاغ می آموختند!

و فی خلقکم و ما یبث من دابه ایات لقوم یوقنون
و در آفرینش خودتان و آنچه از انواع حیوانات پراکنده می گرداند ، برای مردمی که یقین دارند نشانه هائی است.
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

shahin-bushehr - ایران - بوشهر
من شاهینو قبول دارم اونم شاهین بوشهرو
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

parang - سوید - سوندسوال
چقدر شبیه فاطی کماندوهای خودمونن البته فقط قیافه شون.
مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی
ببخشید من متوجه قسمت اول نوشته تون نشدم میشه لطفا توضیح بدین.
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

nima.mp3 - ایران - اصفهان
من فکر کنم خامنه ای و یه سرس از این آخوندا از خانواده کلاغها باشند که خوب میدونند این مردمو چه جوری گول بزنند.!!!!
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

pokalu - المان - دورتموند
من نمیدونستم کلاغ گوشت میخوره؟!!!همین دیروز گوشت گوسند یخ زده رو گذاشتم تو بالکن که یخش آب بشه، یه ربع بعد دیدم به آقا کلاغه نشسته روش و داره ترتیبش رو میده، جالبیش اینجاست که چربی‌ رو داده بود کنار و گوشت لخم نوش جان میکرد !!!!!

دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

gol-e-sorkh - استرالیا - ملبورن
raha_99 - انگلیس - لندن
باز هم تو این داستان ها رو از کجا در میاری
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

rabi - ایران - تهران
عکس اولی(کلاغ) بیشتر به یک ...شه چادری می خوره.
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

ehsun - انگلستان - لندن
دقت کنین . تیتر این مقاله میگه: هوش کلاغ ها رو دست کم نگیرین - و بعدش میگه دانشمندهای انگلیسی اینو کشف کردن . - حالا نکنه اینجاست که اون دانشمندای انگلیسی چه هوشی داشتن که تونستن هوش کلاغ رو کشف کنن .
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

basafa - ژاپن - توکیو
mc20 - ژاپن - توکیو
خدا از دهنت بشنوه من که بیچاره کردن.مسابقه ..کردن راه میندازن ول هم نمیکنن.یه میدون درست میکنن یکی رو این ساختمونون یکی هم واونیی ساختمون از همون 3 صبح تا ظهر فقط ...
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

irooni2009 - ایران - تهران
مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی من شنیدم هنوز کسی نتونسته بقول شما جماع کلاغ رو ببینه میشه توضیح بدی چطوریه که باید بعضی انسانها از اونا یاد بگیرن ؟
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
gol-e-sorkh - استرالیا - ملبورن
به پیر به پیغمبر داستان نیست اتفاقات ماله خودمه . تازه اگه همشو بدنی
شاخ در میاری . مادرم می گفت یک زاغ تو خونه داشتن که بک عالمه از انگشتر و چیزهای او و خاله را می دزدیده و روی درخت تو لونه اش قایم میکرده . زندگی خاله ام به تنهایی میشه یک کتاب بی نظیر . اما خدا نگذاشت که من کار خودم رو بکنم . چند سال پیش قلم و کاغذ برداشتم و
برنامه هامو جور می کردم تا بتونم از زندگی خودم و وقتم زده و پیش مادر رفته تا گفتنیها را غیر از این چیزهایی که خودم می دانم بگوید و بنویسم . پس از چندی مادر در میانسالی فوت کرد . سراغ پدر حوصله نداشتم چون او یک تارخ و جغرافیای کامل بود . سه چهار سال پیش رفتم که زمانی بگذارم
اوقاتی که در ایران هستم خاطرات خاله را ضبط کنم . زمان دست نداد او هم به رحمت ایزدی رفت . قوام السطلنه از وابستگان مادر بزرکم بود و خاطرات
بسیاری را او از مادرش به خاطر داشت و چون بزرگتر بود بیشتر یادش بود .
زندگی خودمان هم که مثنوی هفتاد من کتابه . اما خدا نخواست ! من هم تسلیم امر اویم . هیچ چیزی که می نویسم داستان نیست . جالب اینجاست که خاطرات قدیم و شنیده هایم بیشتر در ذهنم مانده . اما کم کم داره پاک میشه . دلم نمی خواد . دلم می خواست ثبت میشد که مورد استفاده عده ای قرار بگیره . اما ! نمی دانم حتما دلیلی داشته وگرنه خداوند مهربان هیچ تلاشی را بی نتیجه نمی گذارد .
rabi - ایران - تهران
خیلی شیطونی . یک عالمه خندیدم .
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی
parang - سوید - سوندسوال
خواهش میکنم دوست عزیز. طبق گفته هایی که هست کلاغ تنها حیوانی هستش که در پنهان و به دور از چشم هر حیوان یا انسانی نزدیکی میکند..
irooni2009 - ایران - تهران
مثل اون کسانی نباشند که مثلا همان طور که خبرش رو توی همین سایت هم گذاشتن ، در هواپیما جلوی مردم زن و شوهر با یکدیگر سکس کنند. و یا اینکه در زیر دریا سکس کنند و...
موفق باشید
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

30omin - ایران - تهران
من دیدم یک طوطی وحشی وقتی برای اولین بار در قفس قرار گرفت در کمتر از ده ثانیه قفل چوبی را باز کرد و فرار کرد.
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
gol-e-sorkh - استرالیا - ملبورن
ای بابا چه کار داری به این بنده خدا. بگذار داستانش را تعریف کند. ما هم می خوانیم و سرگرم می شویم. اگر از این داستان ها تعریف نکند از بیکاری دوباره داستان کولر گازی و خانه های مجانی تاکسی های بی کرایه در بهشت را از ابتدا تعریف می کند. خودت انصاف بده حیات وحش بهتر است یا اطلاعات روزانه نرخ اجاره خانه در بهشت؟ :-)
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
alireza.ch - سوییس - نوشاتل
تو رو هنوز خدا نبخشیده که من با تو هم کلام شم هروقت بخشید جوابتو میدم اما تا اون موقع تو حسرتش خواهی موند .
دوشنبه 21 اردیبهشت 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
irooni2009 - ایران - تهران
آقا شما چرا متوجه نیستی؟ ایشان از فرمایشات پیامبر اعظم کد داده اند. من و شما نمی توانیم ببینیم. دلیلی ندارد که ایشان هم نتوانسته باشند. مگر نشنیدید حضرت امام علی فرموده اند هنگام نزدیکی با همسر به برخی قسمت های بدن او نگاه نکنید زیرا موجب کوری و نابینایی می گردد!؟ یا جناب پیامبر فرموده اند در هنگام جماع کردن صحبت نکنید چرا که فرزند حاصل شده لال به دنیا می آید. نخوانده اید حضرت امام صادق فرموده اند که اگر جماع رو به قبله نبوده و دعای مخصوص آن خوانده نشود، شیطان نیز در هنگام سکس با شوهر شریک شده، کودک به دنیا آمده تخم جن می باشد؟ شما از علم لدنی ائمه اطهار غافلید برادر؟ حضراتشان متخصص کلیه امور جنسی و زناشویی انس و پرندگان می باشند. :-)
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

dannni - سوئد - استکهلم
irooni2009 - ایران - تهران .من اتفاقا یکی از اشناهامون تعریف کرد میگویند کلاغ در نصف شب و در تاریکی مطلق و لای درختان پر شاخه وبرگ این کار انجام میده
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

bluestar - ایران - تهران
فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ کَیفَ یوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یا وَیلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِی سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ
سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین، جستجو و کند و کاو می‌کرد؛ تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند. او گفت: «وای بر من! آیا من نتوانستم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟!» و سرانجام پشیمان شد.
مائده 31
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

خشنود - کره جنوبی - تگو
سلام.این کلاغهای زیرک و باهوش یکبار خواستند که جلوی آخوندها در بیان و رو ملاها رو کم کنند.آخونده هم گفت برو پی کارت که اصلآ حوصله تو یکی رو ندارم ...خلاصه که کلاغها ول کن آقا نبودنند و یکسر نوک به ما...ت ملاء میزدنند ..که یهو آخوند شاکی میشه و میگه خودت خواستی امشب که رفتم بالا منبر گوشت کلاغ رو حلال میکنم .اون وقته که نسلت منقرض میشه .حالا برو یه فکری به حال خودت کن.ووو
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

Faash - امریکا - پیتزبورگ
جناب Raha
من داستان شما را کاملا باور میکنم زیرا که خود من هم شاهد توجه کلاغ ها به بچه هایشان بوده ام . یاد دارم که بچه کلاغی افتاده بود در باغ بزرگ یکی از اقوام من. بچه های شیطان آن زمان ها هم سرندی را پشت و رو بر روی بچه کلاغ گذارده بودند . جمعیت عظیمی ا ز کلاغ ها همه جا را زیر نظر گرفته بودند . بچه های فامیل هر کدام چوب بلندی در دست داشتند و هر از چند گاهی بطرف سرند می رفتند و ناگهان کلاغ ها شیرجه می رفتند که آن ها را نوک بزنند و خلاصه این شده بود بازی آن ها تا بزرگتری آمد و بچه کلاغ را رهائی داد. مگر ندیده اید که کلاغ ها بطور دست جمعی زندگی میکنند. من دیده ام که کلاغ ها نگهبان دارند در حالیکه بقیه مشغول کارهای کلاغانه خود هستند این نگهبانان تا کیلومتر ها را زیر نظر دارند و با احساس کوچکترین خطری کلاغ ها را مطلع می کنند تا همه به حالت اماده باش برای دفع خطر در آیند (کاملا شبیه انسان) کلاغ ها دزد صابون هم هستند و آنرا می خورند و در این مورد باید خیلی بد سلیقه باشند.
دوست شاعرم KamRan شعری بنام "تمدن کلاغ" دارد که بیش از چند خط آن یادم نمی اید

کلاغ های باشکوه
در آسمان لاجوردی
پولک های سیاهی بودند
که در مرگ ثانیه ها به عروسی میرفتند
و با بال های گسترده شان
غبار های هوا را بر هم می کوفتند.

کلاغ های با شکوه
در امتداد زمان
خط تواتر بودن بودند
و در تعالی حکمت غریب لحظه ها
تلاطم زمان را به مغز می کوفتند
و مغزهایشان
هر لحظه از رخصت تصور شاد میشد.

کلاغ ها کلاغ بودند
و نمازشان کلاغ
و سجودشان کلاغ
و خدایشان کلاغ بود.

کلاغ ها مدرسه داشتند
و............................
..............................
ادامه انشاالله در فرصتی دیگر
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

basafa - ژاپن - توکیو
raha_99 - انگلیس - لندن
من هم باور میکنم.چون من هم خودم دیدم
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
بله دقیقا همانطور است که می گویید . ممنونم از حسن ظن شما . شما خود انسان صادقی هستید که صداقت دیگران را باور دارید . درست است کلاغها عاشق صابون هستند من خود بارها شاهد بودم که گاهی که خدمتکارمان در آن زمان که هنوز ماشین لباس شویی نبود و او تقریبا هر روز لباس می شست در تابستانها در حیاط خانه که مانند باغ بزرگ بود و به دو محوطه بزرگ تقسیم میشدکه در یک محوطه آن که روبروی اطاقهای نشیمن بود جایی مخصوص که شیر آبی بود و چاهکی کنار آن به خاطر ندارم چرا اما بعضی از لباسها را او با صابون می شست غیر از پودر لبایشویی که در آن زمان تنها مخصوص دست بود و به نام فاب . چندین بار که یادش می رفت صابون را از داخل جاصابونی بردارد کلاغ آن را میبرد و او اگر در حیاط مشغول
کاری بود آه از نهادش بلند میشد اما باعث تفریح ما بود . البته کلاغ یک با جلو چشم خودمان یکی از دو جوجه کوچکی که مادر برایمان خریده بود و آنها در باغچه برای خود می چرخیدند را شکار کرد و به آسمان برد جوجه دیگر با شتاب فرار کرد و بسوی ساختمان میدوید . و باز عزاداری ما شروع میشد . مادر هر بار شرط میکرد دیگر برایمان چیزی نمی گیرد او میگفت دلتان آب میشود . حیوون همینه دیگه . هم اذیت نگهداری داره و هم اگه اتفاقی براش بیفته چون بهش انس دارین باعث خون شدن دلتون میشه . اما کی گوش میکرد . تازه پدرم هم هم پای ما بود او هرروز که ساعت دو از سر کارش به منزل باز می گشت محال بود از قصابی محل آشغال گوشت تازه برای چهار گربه ای که داشتیم نخرد . ساعت یکربع به دو هر چهر تا گربه پشت در حیاط می نشستند و منتظر پدرم بودند . از راه که می رسید آنها دور و برش غوغایی به پا میکردند او تا رسیدنش به ساختمان تکه تکه چرت و پرت گوشتها را برای آنها می ریخت و آنها می خوردند . البته در کنار هم زیستی مسالمت آمیزی که ما با حیوانات در کنار هم داشتیم رعایت بهداشت همواره میشد پدرم خودش در کار بهداشت بود . خدمتکار خانه بدون استثنا در تابستان هر روز صبح از ساعت چهر صبح بعد از اینکه نمازش را می خواند حیاط به اون بزرگی را جارو میکرد و بعد از ظهر ها هم بعد از رفتن حرم آفتاب آب پاشی می کرد و مادرم صندلی مخصوص راحتی او با تشک سرخابی مخملی که داشت در روی قالیچه ای که جلوی تخت خواب فلزی که مخصوص تابستان همواره در حیاط بود و تنها تشک و لحاف آن صبح به صبح جمع میشد میگذاشت و یساط چایی و یا انواع خوشاب و چای آلبالو و دیگر
مخلفاتی که با سلیقه بی نظیر خود درست میکرد بساطشان را می چید .
جالب است پدر از مادر می خواست که برای خودش هم یک صندلی بیاورد
یا روی تخت بنشیند اما مادر همواره ترجیح میداد روبروی او روی زمین بنشیند و به او میگفت اینگونه راحتتر می تونم حرف بزنم و بساطشان روی میز کوچکی که جلوی صندلی پدرم بود پهن میشد . چهره پدر روبه حوض بسیار بزرگی که در آب زلال آن غاز و اردک با شکوه حرکت میکردند بود . ما هم در ایوان دیگر که بسیار بزرگ بود و روبروی اتاقهای خواب همین بساط را داشتیم . آن دو با خود بودند و ما هم با خود . یادش به خیر خانه بسیار زیبا و در عین حال به نسبت آن زمان مدرن بود . صاحبخانه ای که پدرم آن را از او خریده بود گفته بود این برای امریکاییها ساخته شده بود و بعد عده ای انگلیسی در آن زندگی می کردند . در محوطه ای بسیار بزرگ و هم سطح زمین خاک با قلوه سنگهای بسیار بزرگ فرش شده بود او گفته بود اینجا استخر بوده اما برای خطر بچه و غیره آن جا را پر کرده بودند . پدر هم آن را از ترس اتفاقی برای ما باز نمی کرد هر چند که حوض بزرگ خانه کار استخر را می کرد . یادش بخیر صفای ایرانم .
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

*پسر شجاع* - ایران - تهران
من یکبار کینه عجیب یک کلاغ را دیدم در پارکی نزدیک خانه امان یک بار کلاغی را دیدم که کلاغ دیگه ای رو به پشت خوابونده دو تا پاهاش را روی شکم اون بدبخت گذاشته بود وبا نوکش بی رحمانه به شکم اون بیچاره می زد حالا اون بدبخت چکار کرده بود که اینطوری عصبانی شده بود .....
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
هر کی داستان اولدوز و کلاغها ازصمد بهرنگی رو خونده باشه می دونه که کلاغها صابون دزدند و گروهی زندگی می کنند و باهوشند.
alireza.ch - سوییس - نوشاتل
مسلما داستانهای حیات وحش بهتر از اطلاعات روزانه نرخ اجاره خانه در بهشت است!
ادم خردمند نقد رو به نسیه نمی ده.
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
عزیزم من چیزی را که به طنز از بهشت نقل کردم گوشه ای از چیزهایی بود که در آیات بود . تازه چون تو خط بهشت نبودم و فکر کردن به آن نتوانستم تجسم درستی داشته باشم و تنها به طنز اندکی نوشتم . یکی از ابعاد شخصیتی من این است تا چیزی را به چشم نبینم و تجربه نداشته باشم محال است بتوانم تجسم درستی بکنم . در مصاحبه ای که من برای کانادا داشتم وکیلم مجبورم کرد که به حرفه خودم از دیدگاه دیگر بنگرم چون نیازمندی کانادا به آن بیشتر بود . و به این خواطر من چند ماه تنها در آن زمینه کار می کردم ارتباط داشتم تحقیق می کردم . حتی نسبت به کارهای خودم که تبحر کافی دارم باز هم ادعا نمی کنم چون می دانم در آنها پراکنده ام و تنها در جایی مدعی می باشم که در آن پراکنده نباشم و اشراف داشته باشم . زندگی خانواده ما و من که جزیی از آن بودم هم چنین وابستگانمان تا حتی خدمتکار خانه بقدری استثنایی پر ماجرا و خاص است که جلدها کتاب بی نظیر می شود و این را بدون کمترین اغراقی می گویم .
البته بقیه خانواده خاطرات مشترک دارند اما تیزی نگاه مرا نداشتند . پدرم در عین حالیکه من سومین فرزند خانواده بودم در سن هفده هجده سالگیم به مادر میگفت به من بگوید که مثلا فردا می خواهد به اتاق من بیاید تا در مواردی بامن مشورت کند . در صورتیکه خودش خدای اطلاعات و دانایی بود و
وسواس فکری . نه اینکه من خیلی می فهمیدم نه ! نگاهم تیز و دقیق بود .
حالا من می دانم درد بعضی ها چیست در کامنت بعدی توضیح می دهم .
Faash - امریکا - پیتزبورگ
من اسم شما را یادم رفت بنویسم . جواب شما را دادم . چقدر شعر زیبایی بود . دم دوستتان گرم .
basafa - ژاپن - توکیو
هر کدام از حیوانات عادات خود را دارند . به قول دوستمان شاد تازه اگر کسی داستان اولدوز و کلاغها را خوانده باشد خیلی چیزها دستش می آید . با خواندن آن کتاب دیدگاهم نسبت به کلاغ کنجکاو شده بود و بیشتر می پاییدمش . برای بچه کلاغ هم ربطی به علاقه کلاغ اولدوز نداشت من در جایی خواندم که بچه کلاغ از ابتدا اگر با آدم باشد قابل تربیت و اهلی شدن است و بسیار هم با هوش است . مینا هم خیلی باهوشه اما سر وکله زدن می خواست ولی کلاغ آماده بود .
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
شاد عزیز حتما شنیده ای که هرچه طرف بزرگتره دشمنانش هم قدر ترن . مثلا دشمن خدا شیطانه ٬ به قول خدمتکارمون یادش بخیر بقدری هواشو کردم و دلتنگشم که حد نداره میگفت شیطون مرد قوی ایه باید ازش ترسید و من به حرف جالبش می خندیدم و در عین حال درس می گرفتم این حرف را سه چهارسال پیش گفت . دشمن انسان هم شیطان است . پس حال که دشمن مشترک خدا و انسان شیطان است نتیجه می گیریم که انسان هم بزرگ است . اسلام هم همینگونه است هر مدل که فکر کنی منتقد دارد
که به نظر من از عمق و بزرگی آن است اگر خرد بود کسی به آن کاری نداشت و راه خود را طی میکرد . در بین این منتقدان از همه قابل احترامتر کسانی هستند که تعقل کرده و موشکافی می کنند تا به نتیجه دلخواه خود برسند . و بیچاره ترین مخالفان آنهایی هستند که دچار بعضی ناتوانی هایی
هستند و اگر آب و نان از دهانشان بیفتد نگاه اسلام و بزرگان آن به جنسیت
از دهانشان نمی افتتد هر چند که با حلوا حلوا دهان کسی شیرین نمی شود اما انگار وصف العیش نصف العیش است و مدام آن را غرغره می کنند .
حال اگر دردشان با این درمان شود باز هم بی نتیجه نیست . اما بدبختی اینجاست که به جای رفتن به دکتر و درمان راهشان را کج کرده اند به این طرف و بشکل منتقد در آمده اند.
جنسیت و مسایل جنسی یکی از زیباترین چیزهایی ست که خداوند آفریده است و این نعمت را به تمام موجودات داده است . به علت جذابیت بیش از حد آن برای اینکه انسان به بیراهه کشیده نشود راه کار از طرف کسانی که خود قدر فدرت این امر بوده اند داده شده است و تاکید فراوان برای نحوه اجرا و چگونگی بهتر آن و از طرفی بند نشدن در این مقطع . اما آنها مجبود بودند به زبان اهالی آن زمان بگویند و شاید هم در بسیاری از موارد برای اهالی این زمان . آنها خود می دانسته اند که این انسان دوپا خود برای هیجان انگیزترین رابطه خود با جنس مخالف تدابیر فراوانی خواهد اندیشید اما آنها هم موظف بوده اند که از علوم سرشار خود جهت اطلاع رسانی به مردم بهره برسانند به همین سادگی . حال من از خداوند درخواست می کنم به همه ملتمسین رحم کرده و سلامتی را برای آنها به ارمغان آورد . شما هم دل پاکی دارید به یاد آنها باشید و خواستار سلامتی شان .
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
shad - فرانسه - نیس
اقا با این بنده الله به زبان کنایه حرف نزن. طفلک تصور کرده است که شما در دفاع از او پست زده ای؟‌:-))) از قرار معلوم همانطور که خودشان فرموده اند تا چیزی را به چشم نبینند باور نمی کنند، پس صد در صد ایشان هنگام نزدیکی با متعلقه مربوطه به ... نگاه کرده اند و الان کاملا نابینا هستند. این است که سخنان بزرگان دین را در این موارد صد در صد پذیرفته اند. :-) حالا اگر بپرسید اینکه در آن زمان فرموده اند به... همسر خود نگاه نکنید دارای چه معنی در این زمان است، حتما یک پاسخ علمی دندان شکن هم دارند :-)
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
دوست خردمندم خدا را سپاسگزارم که در انتخاب دوستانم اشتباه نکرده ام
و شما چاله میدونی نیستین . آخه دروغ چرا من اصلا از اخلاقهای چاله میدونی خوشم نمیاد . البته وقتی که بخوام ماشین رو ببرم چاله چاره ای نیست . بلاخره هم اون طفلکی ها حرفه شون اینه . من بیشتر از اخلاق چاله میدونی خوشم نمی یاد نه حرفه اش . در هر صورت به لطف خداوند پنج حس من کاملا سالم است و هیچ گونه مشکلی ندارد . علاوه بر این که چون بنده تنها یک بعدی نیستم به تعادل از تمام تواناییهایم استفاده می کنم . اما همانطور که به اخلاق من وارد هستید به موارد فانی علاقه ای ندارم بیشتر دنبال اصل آن هستم و جمال ساقی و اینطوریا . ولی من اگر به تنهایی زندگی میکردم حق داشتم فقط خودم را ببینم اما چون عهدار تعدی هستم بنابراین مراعات کامل می کنم تا حقی ضایع نشود و می دانید که من نگران ضایع شدن حق خودم زیاد نیستم زیر بار ناحق نمی روم اما از حق دیگران چیزی را کم وکسر نمی گذارم و باید به شما این نوید را بدهم که یکی از دوستان شما که من باشم به لطف خداوند شرمنده اهل و عیال مانند بعضی ها نمی شوم و حقشان را کامل ادا می کنم . تا حسرت بدلان از بدبختی و خجالت بر خود بپیچند .
سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
raha_99 - انگلیس - لندن
:-)))
پسر خوبی هستی. طینت و قلب پاکی داری. بخصوص اینکه وقتی در تنگنا قرار می گیری، دست و پای خود را گم میکنی و شروع به نوشتن مطالب مانند متن بالا می کنی در آن بطور کاملا بی ربط چاله میدان را به تعمیرگاه و جمال و ساقی و ...متصل می نمایی و از فرط عجله و هول شدن در مورد اینکه حقوق جنسی همسر خود را تمام و کمال ارائه می کنی، در جمع توضیحات روشن و مفصل می دهی، و چیزی را خطاب به من ولی برای کسی تعریف می کنی که اصولا در میان بحث وارد نشده است. همه اینها نشان از این دارد که از سادگی باطن و پاکی روح برخورداری. ولی ای کاش از عقل و خرد هم بهره ای داشتی که در آنصورت انسان کامل و بی نقصی می شدی :-)
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
دوست با صفای من ٬ من آموخته ام که وقتم را صرف اشخاص لمپن نکنم . مخصوصا که در عین لمپن بودن غروری کاذب و بیجا داشته باشند که مانند طبل تو خالی باشد . من ارزوی ارتباط این افراد را با خودم به دل انها می گذارم چون بر این عقیده هستم که گرگ زاده عاقبت گرگ می شود و نجیب زاده آخر نجیب زاده .
خوب از هر چه بگذریم سخن از دوست خوشتر است . خوبی ! امیدوارم شاد و برقرار باشی . خیلی گلی . ببخشید که مجبور شدم پیامم را از طریق شما برسانم . آخر من خودم بشدت از اینگونه موارد پرهیز می کنم . اینگونه افراد
در نوع فرهنگ من جایی ندارند حتی اگر به دست و پا بیفتند . موفق باشی
نیازی نیست جوایم را بدی باهات حال می کنم . خیلی باحالی و با مرام .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
هموطن گرامی رها

قصد نداشتم در بحثتون داخل بشم. اما چون منو خطاب قرار دادید خواستم پاسخی داده باشم.
همانطور که قبلا هم گفتم این یزدان خواهی شما ربطی به اسلام نداره و ته مانده روزگاران گذشته ست. روزگاری که اهورا مزدا یزدان پاک نیاکان ما بهشت نقد زمینی رو به ایرانیان وعده می داد نه بهشت حوری دار نسیه و خیالی محمد رو. این اصالت نیک ایرانی و نهاد پاک شماست نه اسلام شیعه.
روایات کودکی شما از حیوانات و باغ خانه تان از نوستالژی دوران کودکیتان حکایت داره. چقدر خوب میشد که خاطراتتون رو در یک کتاب بنویسید شاید بهشت کودکیتون از نو زنده بشه.
اونوقت می بینید که در مقابل بهشت کودکی شما بهشت موعود محمد خرابه حقیریست که مفتش هم گرونه!!

تنها سخن من ایرانی تبار به یک ایرانی:
دانش بهتر از ایمان و باور کورکورانه ست.
بدرود
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
علیرضا جان. من باهاشون با زبانهای زیادی حرف زدم که اثر نداشت: فارسی/ایما و اشاره/منطق/کنایه. تنها زبانی که مانده زبان بی زبانیست.

این الله که قادر نبود شیطان رو گردگیری کنه دست به دامن چند تا نبی و وصی شد تا مدافع حقوق از دست رفته اش حتی در مسائل رختخوابی انسان= (شخصی ترین مساله انسان) بشوند!
اینجاست که من در تایید حرفت تکرار می کنم که دانش بهتر از ایمان و باوره!
درود بر خرد ادمی که الله و شیطان خیالی رو از عرش به فرش رسوند بی انکه اب از اب تکان بخوره!!
بدرود
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
عزیزم تمام خاطرات من در زمان کودکی نیست خرگوشی که تبدیل به گربه شد در زمانی بود که آن را برای فرزندم گرفته بودیم ماهی من در زندگی شخصی من اتفاق افتاد . و این خاطرات ادامه دارد . بهشت و جهنم ابتدا در وجود خود انسان است که می تواند محیط هر دو آن را هم برای اطرافیان و هم برای خود بوجود بیاورد . ضمن اینکه من اگر باشما در مورد افکار و عقایدم صحبت کردم علتش این بود که شما آنها را زیر سوال برده بودید و مبارز می طلبیدید وگرنه من حتی به پدر خود اجازه دخالت در امور شخصی ام را نمی دادم . و اگر قانونی بود که دوست نداشتم تنها به حرمت آن را تا لحظه توانایی داشتن استقلال تحمل می کردم اما هیچ گاه نمی پذیرفتم . من برای انسانهای فهمیده و بی شیله پیله مانند شما با هر عقیده ای که باشند احترام می گذارم چون آنها در مجموعه ارزشهای مورد نظرم قرار می گیرند . اما دقیقا به خاطر همین دوستی به خودم اجازه میدهم که رفع اشکال آنها را در رابطه با خودم بکنم وگرنه دوستی ام ریایی می شود و حاضرم عمرم را بدون دوست طی کنم تا اینکه وارد این مقوله و تعارف بازی شوم . بنا براین با همه احترامی که برایتان قایلم عرض کردم که اجازه حکم دادن هیچ کس را به خودم در برابر اعتقادات و یا ارزشهایم نمی دهم و توجه شما را از سر محبت خالصانه تان می گذارم نه خدای ناکرده گذشتن از حدودتان .
در مورد این فرد که بسیار مدعی هم میباشد من قبلا برخورد داشته ام ایشان بلافاصله وارد دادن به نوعی فحش نا موسی میشود . سرس قبل به مادر گیر داده بود و این نزد من یعنی اینکه از اول ایشان قلم رد را به خود می کشد . من حق دارم حتی نسبت به خصوصی ترین روابط که اتفاقا در مورد آن در دینی که بر گزیده ام بسیار حرف و حدیث است نظر دهم حال به مذاق عده ای فروید خوش بیاید و یا از زبان امثال او مطالب را دنبال کنند .
قبلا هم گفته ام تا پوسته خیلی از مسایل به عذر خصوصی بودن شکسته نشود مغزی بیرون نمی زند و در نمی آید . هسته که مغز مغز هم است و اتفاقا در بسیاری از موارد تلخ و تنها به درد مخفی شدن در خاک و بار دهی و ازدیاد می باشد در بعضی از موارد هم نیاز به شکستن و استفاده کردن دارد که شیرین و خوردنی هم هست . زمانیکه ایشان مدام در بند این قسمت از حرف و حدیث اسلام است از دو حال خارج نیست یا بشدت فکر او را مشغول کرده است و یا اینکه بشدت در مقابل آن احساس ضعف می کند .
و من در برابر این رفتار ناشایست و زبان تحریک کننده او اگر ساکت بنیشینم
به خودم بی احترامی کرده ام . اما جوابگویی او تبدیل به ناسزای ناموسی میشود بعد به من نسبت هول شدن و قاطی جواب دادن می دهد .
اگر مسئله حل بود کسی به کسی کاری نداشت این مخالفان هستند که آتش را روشن می کنند . آیا نمی توان برداشت دیگری داشت که منظور بند نشدن در هر چیز است چون قوی ترین بند انسان شهوت است حال می خواند به تن باشد به شکم باشد به قدرت و یا هر چیز دیگر باشد . ایشان تا نیاموزد جوانمردانه مبارزه کند همین آش و همین کاسه است مگر تغییر کند .
و افکارش را تصفیه کند برود خودش را بپرستد نه به من ربط دارد و نه برایم ارزش . او با این افکار و چسباندن خود به امثال شماها اعتبار شما ها را هم زیر سوال می برد . چون دوست را معمولا از روی دوست می شناسند .
در هر صورت اگر نخواسته شما را وارد بحث کردم عذر خواهم هر چند که ابتدا استارت از من نبود لطفا برگردید و کامنتها رو مرور کنید کاملا موضوع دستتان می آید . موفق و شاد باشید .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
این موضوع را اشاره کنم که گمان نکنید که تنها من چون شاهد بهشت در کودکی بوده ام عاشق بهشت و سرزمین گمشده خودم هستم نه ! من در کنار آن بهشت همواره جهنم را هم می دیدم حالا لازم نبود که این جهنم تنها در خانه ما باشد . همانطور که بارها گفته ام مسایل خارجی آنچنان در افکار من تاثیر نداشته . شما با چه منطقی تاثیر محیط پیرامون را بر یک کودک
یکسال و هشت ٬ نه ماهه در مورد حرف زدن با گلها که خدا در آنها مخفی بود تفسیر می کنید ٬ من عکی از سه سال و نیمی خود نزدیک به چهار دارم . عکس بسیار زیبایی ست که در عکاسی به اتفاق داداشم که کوچکتر از من است گرفته شده . من تمام ماجرای شش ماهه قبل آن را به خاطر دارم و چنان این حس پخته بود که فسم می خورم با الان هیچ گونه تفاوتی در آن نگاه نکرده . شما چگونه کودک پنج شش ساله ای را تصور می کنید که بدون اینکه مدلی به آنگونه پیش خود دیده باشد با خداوند ارتباط داشته باشد. من از دوساله ونیمی کمی بیشتر یادم می آید که پدرم توله سگی را با خود از ماموریت که بازگشته بود آورده بود و از نژاد و کیفیت او برای مادر می گفت و من که نیمه شب بود و بیدار شده بودم برای دیدن او که در حیاط
خوابیده بود و توله بسیار زیبایی بود رفتم . همان سگ که بزرگ شد و نگبان خانه بود وقتی که یکی از همسایه های خانه اولی که در آن بودیم نان درست کرده بود و توی آن سم زده بود که از دست صدای سگ راحت شود آن نان را به دندان گرفته بود و نزد خدمتکارمان انداخته بود . پدر و مادرم جدی نگرفته بودند و امتناع او را از سر اصالتش دانسته بودند . اما دوسه روز بعد خود همسایه از عذاب وجدان هنگاهی که دیده بود سگمان نمرده است
نزد مادرم اعتراف کرده بود و گفته بود خدا مرا ببخشاید شما هم مرا برای این کاری که می خواستم سر این حیوان زبان بسته بدهم ببخشید .
عزیزم من به قدری شواهد حقیقی دیده ام که نیاز ندارم خاطرات خوشم را در آن جا داده و بر طبق آن همه چیز را بسنجم . در گرفتن این نکات و تجلی آن در زمینه ایرانی ما شک نکنید که غیر از این نیست . علت ورود اسلام به ایران دقیقا به خاطر همین شور آفرینی ها بوده است که من هم یک نقطه از آنم . در کامنت بعدی از شواهدی حقیقی می گویم حالا که بسیاری چیزها از پرده برون افتاده این هم رویش .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
رها
در مورد علت ورود اسلام به ایران لازم به توضیح نیست. از غنایم جنگی و کنیز گیری گرفته تا قتل عام و جزیه طبری حکایتها دارد.
من علاقه ای به اسلام و عرفان ندارم. زندگی خصوصیتان را خصوصی نگه دارید. اسلامتان را هم همینطور.
با تشکر از توجه شما.
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
رها
به عنوان یک ایرانی صمیمیت شما برای من قابل درکه. اما در مورد اظهار دوستی شما باید متذکر بشوم که این دوستی رو من با شما احساس نمی کنم. از نظر من دوستی اینترنتی وحود ندارد. کلمات دوستان و هموطنان برای ادای احترام استفاده می شه. همین وبس.
قصد ندارم برنجانمتان.
خواهش می کنم زندگی خصوصی خودتان را برای خودتان نگه دارید. چون قصد ادامه این بحث رو ندارم.

بدرود
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
خانمی بود که خود همواره برای رفتن به سلمانی ٬ سلمانی مرد را انتخاب میکرده و در سطح بسیار بالای اجتماعی بود . هنگامیکه سی و هفت یا یکی دوسال کمتر و یا بیشتر داشته بیمار می شود ذات الریه و سرخک با هم حالا دقیقا نمی دانم آنفولانزا بوده و یا ذات الریه . در هر صورت پزشکان از او قطع امید کرده و در خانه منتظر مرگ در بستر . روزی فرزندانش که در نوجوانی بوده اند و در اتاقش او را بشدت منقلب می کند هنگام بیرون رفتن آنها و تنهایی به خداوند خطاب می کند که مرا شفا بده . در لحضه صدایی به گوش سر می شنود که به کدام عملت ؟ او هراسان شده و شروع به تفکر می کند هر چیز را که میگفته جواب می شنیده است که وظیفه تو بوده است . تا اینکه یادش می آید روزی سگی لنگ و زخمی از سنگ زدن کودکان را در صندوق عقب میشین گذاشته و به خانه می اورند پس از تیمار او که یکماه به طول می انجامد او را رها می کنند . ناگهان با یادآوری این نکته می گوید : من سگی را مراقبت کردم . صدا می گوید : به آن سگ تو را شفا می دهیم . از آن پس زندگی او عوض می شود . او بدون اسثتثنا برای تولد ائمه کیک می پخت . به او امر شده بود که از نفقه گربه ای که در خانه داشت فراموش نشود . همیشه اولین برش کیک مخصوص گربه آنها بود . او قادر به کتابت شده بود و پیروانش همواره سوالات خود را از او پرسیده و او جوابی را که از عالم بالا به او می رسید بدون اختیار می نوشت و بعد برای آنها می خواند که گاهی هم تلفنی از او سوال میکردند . او خود اطلاعات مذهبی نداشت . اما دفترها از تعلیمات به او مشق از عالم بالا داده بودند .
به او گفته بودند ماموریتش در پنجاه سالگی تمام و به وسیله تو مور مغزی تمام میشود . روزهای آخر حیاتش که بر طبق همان خبرهای داده شده بود او شعف خود را از فرزندانش که دیگر بالغ شده بودند مخفی میکرد تا مبادا گمان کنند مادر بی معرفتی دارند . سنگ با او حرف میزد . او را از زمین کشانده و به ماه برده بودند موجودات آنجا با او حرف زده و گفته بودند که به عللی بشر نمی تواند ما را ببیند و آن علت علمی بود . اما چون مال من نیست اجازه بازگو کردن آن را ندارم تازه تنها یک حرف اصلی و علتش یادم مانده تازه اگه درست به خاطرم باشد . با یکی دوتن از پیروانش آشنا بودم آنها چون تلاش و تا حدودی حال مرا متوجه می شدند مصرانه می خواستند من با او ارتباط بگیرم . اما من نیازی نداشتم که سنگ با من حرف بزند خدا خود از ابتدا با من به زبان خود حرف میزد و البته به گوش دلم . من دنبال این حرف و حدیثها نبودم . البته گاهی بعضی از دفاتر آنها را برای مطالعه می گرفتم که افکارشان را بشناسم اما شاید یکسال گوشه خانه خاک می خورد و به پای آن ده ها کتاب خوانده میشد اما پا نمی داد که آنها را مطالعه کنم . بعد از آن هم من حال آنها و آن خانم را باطنا درک می کردم . من قویتر و سربسته تر می خواستم و قویتر از خدا پیدا نمی کردم . حتی مدتی با اینکه متوجه کمک باطنی من شده بودند مرام درویشی مرا زیر سوال بردند .
اما مدتی بعد بدون در نظر گرفتن آن زیر سوال بردن با ذوق گفتند که به ایشان ( همان خانم ) درس داده شده و باز کرده اند که تمام راهها از ابتدای بشریت صاحب خلافت الهی تا کنون از راه علی بوده است و تنها من به آنها نگاه کردم آنها باز هم مصر بودند که زمینه من برای بودن در بین آنها فوق العاده است اما من بر این عقیده بودم که سر بنه آنجا که باده خورده ای . و من نمی توانستم در قالب قرار بگیرم و قالب مرا می کشت . اتفاقا
وابستگان از فامیلم بودند که در قالب بسیار امروزی بودند . یکی از همانها
صفات حشریه آدمها را می دید و مادر بزرگ آنها کسی بود که حضرت زهرا هنگامیکه در بیمارستان بوده و پایش را می خواسته اند قطع کنند به دیدار او می روند و سیبی به او داده و توصیه می کنند که به چند نفر که اسم می برند بدهد . صبح همه آنها شفا پیدا کرده بودند . و دکتر او که برای عمل او اماده می شده با تاکید او دوباره چک می کند و با کمال تعجب می بیند پای سیاه شده خوب شده . حالا جریان آمدن او به خانه و چه کسانی او را می آورند حکایتها دارد . خواهر بزرگ این مادربزرگشان که باز حکایتها داشت و معلوتاش در حد استاد بود. حتی مادر بزرگه خودش عزاراییل را دیده بود که به او گفته بوده می خواهم به خانه پهلوی شما بروم و پس از مدتی او صدای شیون را از آن خانه می شنود . همسرش فوت کرده بوده . فردی که مامور از عالم غیب بوده برای بچه های او غذا میاورده و تمام این اتفاقات برای مادر بزرگ او و دهها ماجرای دیگر از اطرافیان خودم در زمان شاه بود . البته قضیه این خانم مال اواخر ست کمان کنم ده سال از فوت او کم یا بیشتر می گذرد . او علاوه با بانوان مردان پیرو بسیاری هم داشت . روحش قرین رحمت الهی باشد . بله عزیزم بیهوده سخن به این درازی نبود .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
shad - فرانسه - نیس
دوست عزیز سبز باشی که حرف را تمام کردی، به نظر من هم بهترین زبان، زبان بی زبانی است. بخصوص در مورد کسی که یک بار توانسته است تبدیل شدن خرگوش به گربه را در زندگی خویش ببیند. :-) واقعا راست می گویند انگلستان بهترین مامن و سرویس دهنده به اسلام پناهان عزیز است. :-)
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
ببخشید فراموش کردم باز هم برای من تعیین تکلیف کردید . تا ما نیاموزیم که
حدود خود را بشناسیم اشکال بر طرف نمی شود . بدرود .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
عزیزم مشکل این جاست که ما نیاموخته ایم به واژه ها به بعد حقیقی آنها بنگریم و تنها از آنها لفظی می بینیم و بس . من عمیقتر به همه چیز نگاه می کنم و آن ها را حقیقی میشمارم نه مجازی و سطحی . اولین بار واژه دوست را شما برای من بکار بردید و اگر در آن صداقتی نمی دیدم و تنها به لفظ اکتفا کرده بودید . به شما می گفتم و یا اگر اشتراکاتی با شما احساس نمی کردم همانگونه که به یکی از کاربران که مرا دوست اطلاق کرده بود تذکر دادم اما بعد که اشتراکاتمان بیشتر شد خودم از ایشان پوزش خواستم . من کمبود دوست ندارم که فراری از وابستگی ها هستم و ذوق مرگ هم نشدم که شما مرا دوست خطاب کردید و من هم پاسخ شما را دادم . لطفا صدایی را هم که از پشت تلفنها می شنوید ایگنور کنید چون صاحبش را نمی بینید . شاید بگویید اما می شناسید ! من هم به شما می گویم تا شما را نشناسم اینکار را نمی کنم و لقب دوست به شما نمی دهم . همانگونه که به هیچ کس دیگر در رده شما این لقب را ندادم من از آقای درفش دریافت خودم را دارم بسیار هم به ایشان احترام می گذارم الان خیلی بیشتر از گذشته و دلایل خودم را دارم همینطور به یکی دیگر که از من
فرار می کند و مدتها ست که خود را مشان نمی دهد . ایمان داشته باشید من دنبال یار گیری نیستم هر انسان منصف این را پس از حدود یک سال خواهد فهمید . چیز دیگری ست که شاید هیچ زمان برای شما رو نخواهد شد . شما از لرزیدن باورهای خود ترسیده اید و می خواهید میدان را ترک کنید . خواطرتان را کاملا جمع کنم که دلیلی برای ترس ندارید . درگاه حضرت حق ناز جایگاهی ندارد و تنها متاع گرانبها در آن درگاه نیاز است . گردی به باورهای شما نخواهد نشست . این توهین به حضرت حق است . شان او این نیست که گدایی محبت کند . این یک روز روشن خواهد شد و پرده قهر از روی حقایق کنار زده خواهد شد . شما در صورتیکه مایل نباشید همانگونه که لقب دوست را به من داده اید می توانید آن را که به قول شما تنها لفظی بود را پس بگیرید . در حال من هیچ تغییری نمی کند . شما هم راه خود را بدون کمترین ملاحظه هیچ کس ادامه دهید . کسانی که دوست من می شوند و یا ارتباط می گیرند هیچ گاه در بند من گیر نمی کنند من تمام تلاشم را بر این می گذارم که مدام بندهایی که باعث شده است آنها در دام گرفتار شوند را باز کنم که گاهی ممکن است حتی به خودم هم ضربه بزنند به جرم آزاد کردنشان اما چه میشود کرد . اینهم یک مدل است گفتم آدم خل و چلی هستم . در هر صورت همانطور که همواره گفته ام شما را نه به خاطر تفاوتها که به خاطر ارزشهایتان مورد توجه و دوستی خود قرار میدادم . حال که شما بیگانگی را می خواهید و ارتباط از پشت اینترنت را نمی پذیرید من باز هم تسلیم هستم و به نظرتان احترام گذاشته راه بیگانگی را با شما در پیش می گیرم باشد تا شادتر شوید . موفق باشید و بدرود .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
اطرافیان او در حال جمع آوری خاطرات و زندگی او بدند که به کتاب تبدیل شود . ارتباطات عجیب و گاهی وحشتناکی برای آنها اتفاق افتاده بود خیلی خیلی خیلی . حوصله ندارم . اعصابم به اندازه کافی لای چرخ دنده هست دیگر نمی توانم باز با یاد آوری مسایل پیرامون آنها که در بسیاری از رنجها و اتفاقاتی که برایشان می افتاد شاهد بودم و مدام برای سبکی بارشان به گونه ای در تماس بودم را یاد آوری کنم . چون بیشتر یادم می آید که حتی با کسانی که خاص بودند و سازندگیشان قابل مقایسه با خلق الله نبود هم مشکل سرو کله زدن آنهم نه برای خودم بلکه برای خودشان داشتم . قبض مرا می کیرد و الان توان ندارم . تنها خواستم اشاره کنم که حجت تمام باشد . همین .
سالکی بود که از پای آبشار نیاگارا در جایی که میگفت محل استراحت بود او را مجبور به بازگشت کرده بودند به طوری که حال اینکه حتی آبشار را ببیند نداشت و تهوع گرفته بوده . او در خانه ای زندگی میکرد که سوبلکس بود با بالاترین مدارج اجتماعی خود و همسرش . در خانه ای به ابعاد سه هزار متر که از جکوزی و سونا و زمین بسکتبال و چندین ماشین و ندیمه شخصی در ایران بهره داشت و افسوس می خورد که اگر قبل از دگرگونی حاش بود اجازه ساخت هیچ کدام را نمی داد . زندگی شخصی خود را مانند یک فرد از معمولی کمتر انجام میداد . کسی که تمام لباسهایش را از فرانسه و انگلیس سفارش میداد آنهم نه این سالها . بعد خود می نشست و جورابهایش را وصله میکرد . حضورش همواره از بوی عطر باطنش مشخص میشد . حرف که میزد انگار صد جام شراب را در حلق جاری میکرد . جذابیت نور باطنش در چشمهای همیشه مستش جاری بود . یا اینکه سالکی دیگر که به او امر شده بود که به جایی که لازم است برود و فرمان جاروب کردن میخانه و افتخار آن را به او داده بودند . سالکی که صدای گرم و دم گرمترش تا اعماق قلب را می لرزاند و او که قبلا با جام شراب صدایش زیباتر میشد شرابی حقیقی پیدا کرده بود و می نوشید که با هر چیزی که می خواند دنیایی را مست و خراب میکرد . حال شما بنشینید و تا قیامت از قوزک پر گوشت بگویید و یا از اینکه چرا گفته اند نگاه کنید کور می شوید . خوش باشید و بیشتر از این برقرار باشید . تنها در قلبم از عمق جانم افسوس می خورم . اما این نیز بگذرد ٬ ایمان دارم ! نویدش رسیده است که چنین نماند و چنین هم نخواهد ماند .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی
اگر برخی از افراد به حرفهایشان ، زبان بی ( بدون ) جوابی هم اضافه بفرمایند دیگه فرمایششان کامل میشود
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
رها
می دانم که دنبال یارگیری نیستید. همینقدر که پذیرفتید ننویسید نشان از شعور بالای شما دارد که مثل برخی مسلمانان پیله نمی شوید و مزاحمت ایجاد نمی کنید.
ابزار کار و اندیشه من دانش و علوم تجربیست / ایمان و باوری به موهومات ندارم پس فرضیه ترس و لرزیدن باورها منتفیست.

در مورد تبدیل شدن خرگوش به گربه هم علیرضا حرف اخر را زد. من چیزی به ان اضافه نمی کنم.

ممنون بدرود.
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

raha_99 - انگلیس - لندن
shad - فرانسه - نیس
اما من که به موهامات به قول شما ! اعتقاد دارم . در باره جریان تبدیل شدن گربه به خرگوش که دوست بی نزاکت شما عنوان کرد ادعای رفع اتهام نزد همان خدای به قول شما خیالی خودم خواهم کرد . ما همدیگر را در روزی که اجتناب ناپذیر است خواهیم دید و هر ادعایی باید ثابت شود و من ادعای شما و دوست بی نزاکتتان را نزد خداوند خواهم برد تا او بین من و شما دو نفر حکم دهد . شما هم برای من قابل احترام بودید غیر از انتخاب دوستتان . بدرود .
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

alireza.ch - سوییس - نوشاتل
مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی

«raha_99 - انگلیس - لندن»:
«او را از زمین کشانده و به ماه برده بودند موجودات آنجا با او حرف زده و گفته بودند که به عللی بشر نمی تواند ما را ببیند و آن علت علمی بود . اما چون مال من نیست اجازه بازگو کردن آن را ندارم.»

می بینید اندیشه های الهی چه بر سر انسان می آورد؟ به جان عزیزتان از دیشب به قدری به این پاراگراف علمی خندیده ام که لپهایم به اندازه یک شمعدانی گل انداخته است. :-)))
اگر من به جای شما بودم با صدای بلند از مسلمانی این آقا ابراز برائت می کردم. این بنده خدا با این سخنان آبروی هر چه دین و مذهب است می برد. حال خود دانید.
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

shad - فرانسه - نیس
رها
شما هموطن برای من قابل احترام هستید. ماجرای خرگوش را خودتان عنوان کردید نه من و علیرضا!
برای همین مساله است که مایل نیستم در مورد باورهای شما و زندگی خصوصی شما بحث کنم. همان بهتر که زندگی خصوصی خصوصی بماند.
بدرود
چهار‌شنبه 23 اردیبهشت 1388

مسلمان ایرانی - استرالیا - سیدنی
رها جان با نظراتتان کلی حال میکنم. باور کنید حدود 20 صفحه از کامنتهایتان را جمع آوری کرده ام و در اوقاتی که وقت دارم آنها را میخوانم. تجربیات خیلی خوبی دارید.
توجهی هم به حرفهای این افراد نکنید اینها میخوان که انرژی منفی به شما بدهند. و شما را هم از زدن حرفهایتان باز دارند.
متاسفانه بدلیل مشغله درسی که دارم مدتی نمیتوانم در سایت نظر بگذارم. ولی دورا دور هوایتان را دارم. از این افراد هم نرنجید. درباره ی برخی از این افراد باید این آیه ی قرآن را بکار برد که میفرماید : موقعی که جاهلان شما را مورد خطاب قرار دادند در جواب آنها بگویید سلام!
شما را به خدای بزرگ میسپارم. ما را از دعای خیر خویش بی دریغ نفرمایید.
به قول شاعر : دارمت برو دارمت...
حق نگهدارتان
پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1388

gholam33 - ایرلند شمالی - دری
چون کسی تا به حال جماع کلاغها راندیده است به همین خاطر من فکر میکنم که انها از صابون برای س ک س استفاده میکنند
پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1388

gholam33 - ایرلند شمالی - دری
روزی کلاغی بچه ای اورده بود و کلاغ پدر روز دوم خواست که به انها اموزش دهد .انها را جمع میکند و بعد میگوید بچههای من ان موجود دو پا را میبینید انها خیلی موجودات زرنگ و باهوشی هستند هر وقت دیدید که دوللا شودند سریع پرواز کنید چون حتما میخواهند سنگی بردارند و بطرف شما پرتاب کنند . یکی از ان بچههای دو روزه گفت .حالا از کجا بدانیم که سنگ را در جیب خود ننداخته و از خانه با خود نیاوده باشد پس باید پرواز کنیم . پدر غافلگیر شد و گفت عجب ....های هستی
پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1388

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.