به گزارش خبرنگار ما روز هفتم مهرماه سال جاری ماموران انتظامی استان کردستان جسد دختر جوانی را که در یک خرابه رها شده بود، کشف و با این احتمال که این دختر به قتل رسیده است تحقیقات خود را در این رابطه آغاز کردند. در حالی که در بررسی های اولیه هیچ گونه اثری از ضرب و جرح و درگیری روی پیکر مقتول وجود نداشت جنازه به دستور بازپرس ویژه قتل به پزشکی قانونی ارجاع شد. از سویی کارآگاهان تصمیم گرفتند هویت این دختر را که مانتو و شلوار مشکی و کتانی به پا داشت فاش کنند. آنان از طریق شماره تلفن های ذخیره شده در موبایل دختر ناشناس سرانجام متوجه شدند متوفی دانشجویی 22ساله به نام فرناز است. پس از شناسایی هویت این دختر بازجویی از خانواده وی آغاز شد و کارآگاهان در حین بازجویی ها متوجه شدند فرناز از چندی قبل به پسری 27ساله به نام امین علاقه مند شده و با او در ارتباط بوده است. به همین خاطر تحقیقات خود را برای یافتن ردی از امین آغاز کردند و پس از به دست آوردن نشانی محل سکونت این جوان متوجه شدند خانه وی نزدیک خرابه یی قرار دارد که جسد فرناز در آنجا رها شده بود. به همین خاطر احتمال دست داشتن امین در قتل دختر دانشجو قوت گرفت. در حالی که قطعات این پازل جنایی یک به یک کنار هم قرار می گرفت سرانجام کارآگاهان امین را بازداشت و بازجویی از وی را آغاز کردند. پسر 27ساله در اظهاراتش رابطه با فرناز را پذیرفت و گفت؛ من و فرناز چندی پیش به صورت اتفاقی با هم آشنا شدیم و به یکدیگر علاقه پیدا کردیم و در تمام این مدت با هم رابطه داشتیم اما فرناز تمام تلاشش این بود که خانواده اش از این رابطه مطلع نشوند. جوان متهم به قتل ادامه داد؛ روز حادثه من فرناز را به خانه ام دعوت کردم و او چند ساعتی را در منزل من بود اما ناگهان متوجه شدیم هوا تاریک شده است. فرناز از این موضوع ترسید و گفت خانواده اش او را به خاطر تاخیر در بازگشت به منزل به شدت مورد بازخواست قرار می دهند. فرناز که از این مساله خیلی وحشت داشت نقشه یی طراحی کرد و قرار شد او مقداری مرگ موش بخورد و من وی را در حالت مسمومیت به بیمارستان برسانم تا او بعداً ادعا کند به خاطر خوردن غذای دانشگاه مسموم شده است و از این طریق تاخیرش را توجیه کند. طبق نقشه فرناز مقداری مرگ موش خورد و دقایقی بعد از حال رفت. با بیهوش شدن وی هراس تمام وجودم را فرا گرفت. ترس من از این بود که فرناز جان خود را از دست بدهد و من متهم به قتل او شوم. من فکر کردم اگر این دختر را به بیمارستان برسانم حتماً گناهکار شناخته می شوم، به همین خاطر تصمیم گرفتم پیکر نیمه جان او را در یک خرابه رها کنم.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|