رئیس جمهور احمدی نژاد به روایت تصویری طنز

از کودکی علاقه به علم و دانش داشت.

می شد حدس زد که اعتقادات دینی محکمی دارد.

 مردی ناشناس که مشخصا به روحانیت زمان خودش، احترام خاصی می گذاشت.

جنگ شد با دوستانش به جنگ رفت.

یک روز ساده که خواب بود،

کسی صدایش کرد و او با روی خوش، از خواب بیدار شد.

صبحانه اش را خورد،

ورزش روزانه اش را کرد

و کفشهایش را پوشید که به مسجد محل برود.

سر نماز بود که کسی او را صدا زد.

گفت : الان میام و سریعا از مسجد بیرون آمد و کفشهایش را پوشید.

با لبخند همیشگی پرسید: چه کسی ممکن است با آدمی مثل من کار داشته باشد؟

گفتند: مهم شدی و باید بروی و خودت را در رادیو تلویزیون به مردم معرفی کنی.

گفت : هنوز زود است. ببین هنوز ساعت پنج صبح هم نیست!

چون کسی او را نمی شناخت، مجبور شد وقتی برسد، خودش را با صدای بلند معرفی کند.

وقتی او را شناختند، او را بردند پیش آقای حیاتی.

و کمی که گذشت، توانست با ضرغامی هم دیدار کند و طبق معمول با شوخی و خنده او را سر ذوق بیاورد.

قرار شده بود که رییس جمهور شود و مشت محکمی به دهان یاوه گویان شرق و غرب بزند.

او در دو مرحله مشتهایش را گره کرد.

برای اولین بار که جلوی دوربین و میکروفون خبرنگاران قرار گرفت، کمی گیج شده بود.

و حرکات ضد فرهنگی میکرد و علامت گروه متال را به مردم نشان می داد!

مردم از این سادگی او لذت می بردند و به چشم آدمی ساده دل نگاه می کردند.

که گاهی ابراز احساسات شدیدی می کند.

و گاهی در هجوم ابراز احساسات مردم، کارش به جاهای باریک می کشد!

از خدا کمک خواست و

شناسنامه اش را برداشت و به پای صندوق رای رفت تا به خودش رای بدهد.

مسیر از اول مشخص بود.

فقط کافی بود او دوباره کفشهایش را به پا کند

و لباس رزم بپوشد

و از قویترین مردان جهان کمک بگیرد

تا به حلقه قدرت، وارد شود.

تا بتواند به پشتوانه قدرت نظامی،

و محبوبیتی که در بین نیروی مسلح داشت،

و کمک «هوگو»ی خوبش،

راه امامش را ادامه دهد.

البته در این راه، دعای معلم کلاس اولش هم، بسیار کارساز بود.

توانایی های خودش نیز به کمکش آمدند

تا با نیرویی الهی و غیبی، در هاله ای از نور فرو برود.

و در هنگام عبادت، کفشهایش را به پا کرد

تا به سمت قدرت، حرکت کند

و شیوخ کوچک منطقه را در تسلط قدرت بگیرد.

او چهره های دوست داشتنی فراوانی دارد.

گاهی رفتگر شهرداری ست،

گاهی یک بلوچ

گاهی یک لرستانی غیور

گاهی یک تاجیک شش آتشه

گاهی یک روستایی شاد

گاهی یک عرب تمام عیار

و گاهی نمی داند که دیگر کیست؟

اما همیشه کفشهای آهنینش را به پا دارد

و با اتکا به خدا در هرجایی

ولو در خانه خدا

 برای رسیدن به حق مسلم مردمش، دلسوزی می کند.

او از خودش چنین سیاستمداری را به تصویر کشیده است:

خدا عاقبت به خیرش کند. انشاءالله.

منبع:

https://blog.360.yahoo.com/blog-EUE8pekwb6dwx.GCCXnKDuG8Iqq47vWW?p=8786

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.