در گپ کوتاهم با عباس کیارستمی به همین ماجرا اشاره میکنم و در این باره میپرسم. کیارستمی میگوید: <اواسط فروردینو اردیبهشتاین فیلم کلید خواهد خورد ولی به قول شما هنوز آدمی که باید نقش مقابل بینوش را بازی کند، پیدا نشده است. در این فاصله این خواسته محقق میشود و بهار آینده فیلمبرداری شروع میشود.>
آنتونیونی و برگمان
این روزها دو سینماگر بزرگ جهانی رخت بربستهاند، یاد آنان را بهانه میکنم تا نظر کیارستمی را بپرسم و به یاد میآورم که چند سال پیش آنتونیونی در جایی گفته بود که سینمای ایران را با <کیارستمی> و <مهرجویی> میشناسد. کیارستمی میگوید: این دو سینماگر بر سینمای جهان تاثیری عمیق گذاشتند. ما در آن دورهای که سینمای ایتالیا در اوج بود، فیلمهای ایتالیایی زیاد میدیدیم. این دوره مهمترین تاثیرگذاری ما بود. اینها تاثیرگذاران شاخص بر سینمای جهان هستند در واقع سینماگران ایتالیا مکتبی را پایهگذاری کردند، اما سبکی که آنتونیونی ابلاغ کرد، بیشتر یک سبک سورئال بود، بیشتر ما این شیوه و فرم بدیع را در کار آنتونیونی میبینیم و در کار او بیشتر نمود دارد و دیده میشود تا در بقیه، آنتونیونی که تحصیلات خود را در مرکز تجربیات سینمایی رم ناتمام میگذارد، به سراغ روزنامهنگاری میرود؛ بعدها چند سناریو مینویسد و به عنوان کمککارگردان مشغول کار میشود و مهمترین فیلمش در سمت کمک کارگردان فیلم <میهمانان شب> اوست و فیلمهای مستند و کوتاهش عبارت از<ساکنین پو>، <خرافات>، <عاشق دروغی> و... است.
مهمترین فیلمهای بلندش که نام او را در تاریخ سینما بلند آوازه کرد، میتوان اگراندیسمان، کسوف، صحرای سرخ و حادثه را نام برد که از فیلمهای برگزیده تاریخ سینما هم هستند. برگمان هم تاثیر زیادی بر سینمای جهان داشته است. او سخت شیفته و مجذوب تئاتر بود. پس از اتمام تحصیلات مدتی کارگردان تئاتر بود و سناریوهای بحران، موزیک در تاریکی و بر عشق ما باران میبارد و... در این دوره نوشته شد، سپس اولین فیلم بلندش را در سال 1945 با عنوان کریس ساخت و لحظه گرگ و میش؛ مهر هفتم و توتفرنگیهای وحشی جزو صدفیلم برگزیده تاریخ سینما در اذهان عمومی برای همیشه جا گرفتهاند و قطعا این دو شخصیت تاثیر شگرف و عمیقی بر سینمای جهان گذاشتهاند.
شعر و سینما
بحث ما به شعر میکشد و به مجموعه <گرگی در کمین> از کیارستمی و شباهتها و تفاوتهایش با سهراب سپهری، اما کیارستمی از کنار نام سهراب میگذرد و به پاسخی اکتفا میکند که در آن به شباهت شعر و سینمایش میپردازد:
<هر نوشته منجمله شعر به دنبال چند هدف از پیشتعیین شده خلق میشود. در فیلمهای من، فضا همانقدر واقعی است که آدمها و این کاراکترها همانقدر دستکاری میشوند که فضا. من بدون شک یک آدم واقعی را یا یک شخصیت واقعی را در فضای واقعی متعلق به خودش میشناسم و این به آن مفهوم نیست که انسان را نمیشود از فضای زندگیاش جدا کرد ؛ میشود، مشروط بر اینکه این جدایی در کل کار معنا و مفهوم خودش را حفظ کند. در شعر هم سعی من بر این بوده و هست که این دغدغه را حفظ کنم و اشیا و آدمها را همانطور که میبینم انعکاس دهم، مثل همان عکس گرفتن از یک گل که صحنهای واقعی بود.>
وهم ماندگار احمدرضا احمدی
نام احمدرضا احمدی در سوال من میآید و تفاوت وهم در شعرهای احمدی و کیارستمی. او میگوید: <ببینید شعر در کل محصول درد و رنج شاعر است که در ادوار گذشته و در فراز و نشیبهای زندگی اجتماعی با آن روبهروست. شعر مثل دنداندرد نیست که یک لحظه به درد آید و لحظهای بعد ساکت شود. شعر تجسم عینی خود زندگی است برای همین است که واقعا من شعر احمدرضا را جور دیگری فراتر از شاعران این دوره میبینم و از خواندن آن لذت میبرم.>
خاموشی شاملو
حالا نوبت به شاملو رسیده است. دیدگاه او درباره شاملو شنیدنی است، اینجاست که کیارستمی نامی هم از سهراب میبرد: <هفته گذشته مطلبی در مورد شاملو خواندم و حتی سر مزارش در امامزاده طاهر کرج رفتهام اما شاملو به خاطر اینکه شاعری سیاسی بود میزان خاموشیاش بیش از انتظار بود چون وقتی که خاموش شد، شعرش هم خاموش شد اما در مورد سهراب قضیه برعکس است سهراب بعد از خاموشی و مرگش شعرش ماند و ماندگار شد.>
و از همین جا میرسیم به بحث درباره شعر به طور کلی و نظر کیارستمی درباره تفاوت شعر حزبی و شعر اجتماعی:
شعرهای حزبی معمولا به شعرهایی گفته و اطلاق میشود که تاریخمصرف دارند، برای بشر کار میکنند، برای یک جامعه واحد تاریخ مصرف دارند.
ولی فیلم دزد دوچرخه دسیکا بعد از 40 سال هنوز که هنوز است سرپاست.
این فیلم در واقع راجع به انسان و ملت ایتالیا و مربوط به آن دوره است.
یعنی درواقع طبق گفتههای شما بایستی برای شعر و حوزهها و نحلههای آن قلمروی بخصوصی تعیین و مشخص کرد؟
دقیقا همینطور است چراکه شعر به قول شما به قلمرو ویژه و به نظر من جغرافیای خاصی تعلق دارد. در کل شاعر وظیفه سنگینی دارد که باید نسبت به اجتماع و پیرامون خود مسوول و مراقب باشد و با یک دیسیپلین خاص قضایا را زیر نظر داشته باشد و به فراخور حال و روز مردم و اجتماع شعر خلق کند.
شعر یک شاعر طبق این گفته چه المانهایی برای ماندگاری و دوام باید داشته باشد؟
شعر شاعر باید بعد از شاعر بماند. شما نگاهی کنید و مطالعه کنید که جنبشی که در اشعار شاملو بود به یکباره بعد از مرگش افت کرد. شعر میتواند با اجتماع سازش پیدا کند و ماندنی شود، ولی بعد از مرگ ایشان شعرشان خاموش شد.
یعنی شما تا چه حد فکر میکنید جریانهای روز و بهخصوص مسائل سیاسی در شعارزدگی یک شعر موثر است؟
برای رسیدن شعر هر شاعری به شهرت باید مراقب شورش و جریانهای سیاسی بود چرا که در غیر این صورت ولتاژ شعر میافتد و باعث نابودی و زوال آن شده و به وسیله اجتماع پسزده میشود.
میپرسم فضای ایدهآل چه فضایی است؟
فضای ایدهآل فضایی است که در جستوجوی آن هستیم و این فضاها فضایی واحد نیست، فضایی است که به مناسبتی و بنا بر مختصاتی آن را میطلبیم و غالبا با تصور آغاز میشود؛ طرحی مبهم است که در ذهن نقش میبندد و بعد به کندوکاو آن رفته و آن را پیدا کرده یا خلق میکنیم؛ گاهی این پیدایش پیش از جستوجو هم اتفاق میافتد؛ یعنی چیزی را میبینیم، مقابل آن مکث و درنگ میکنیم و آنگاه میایستیم تا کار تصور و تخیل شروع شود که هر دوی اینها یکی است، درست مثل تشنه مقابل آب و یا گرسنه مقابل نان. پس هر فضایی با دغدغههای ذهنی ما شکل میگیرد.
و میرسیم به تاریخ که کیارستمی علاقهای به آن ندارد:
همیشه به صرف چنین موضوعاتی به خصوص موضوعهای تاریخی اگرچه مربوط به انسان باشد خود را دور نگاه داشتهام، بدون شک دوست دارم این موضوع را، ولی تحریف تاریخی انسان و جعلی بودن تاریخ یا وقایع تاریخی مرا از داشتن ارتباط محروم میکند که شامل نمایشهای تاریخی هم میشود. حالا نمیدانم به دلیل فضا و